حسنت به اتّفاقِ ملاحت جهان گرفت آری! به اتّفاق جهان می توان گرفت
افشای رازِ خلوت ما خواست کرد شمع شکرِ خدا که سرِّ دلش دَر زبان گرفت
زین آتشِ نهفته که در سینۀ من است خورشید شعله ایست که دَرآسمان گرفت
می خواست گل که دم زند از رنگ و بوی دوست
از غیرت صبا نفسش در دهان گرفت
آسوده بر کنار چو پرگار می شدم دوران چو نقطه عاقبتم در میان گرفت
آن روز عشقِ ساغرِ مِی، خرمنم بسوخت کاتش ز عکسِ عارضِ ساقی دران گرفت
خواهم شدن به کوی مغان آستین فشان زین فتنه ها که دامنِ آخر زمان گرفت
مِی خور که هرکه آخرِ کار جهان بدید از غم سبک برآمد و رَطلِ گران گرفت
بر برگِ گُل به خونِ شَقایق نوشته اند کان کس که پخته شد می چون ارغوان گرفت
فرصت نگر که فتنه چو در عالم اوفتاد صوفی، به جام می زد و از غم کران گرفت
حافظ چو آبِ لطف ز نظم تو می چکد حاسد چگونه نکته تواند بر آن گرفت؟
*🌹حافظ🌹*