🔷شیعه شده بود، شیعه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی امام هادی علیه‌السلام عبدالرحمن اصفهانی. دلیلش را پرسیدند. 🔷گفت: از اصفهان آمده بودم بغداد؛ همشهری‌ها می‌دانستند آدم زبان‌داری هستم؛ مرا فرستاده بودند پیش متوکل برای عرض شکایت. پشت دربار منتظر بودم. 🔷همان وقت متوکل دستور داد امام هادی را بیاورند. از یکی پرسیدم کسی که احضار شده کیست؟ گفت: باتوهین گفتندامام رفضه( شیعیان) است. 🔷شاید متوکل او را احضار کرده تا بکُشد! لحظه‌ای بعد آمد.ازدور با همان نگاه اول، محبّتش به دلم افتاد. در دلم شروع کردم به دعا کردن برایش. از خدا می‌خواستم شرّ متوکل را از سرش کوتاه کند وآسیبی بهش نرسد! 🔷به من که رسید توقف کرد؛ نگاهش را دوخت به صورتم. همین قدر شنیدم که فرمود: خدا دعایت را مستجاب کند! عمرت را طولانی و مال و بچه‌هایت را زیاد کند. از هیبت نگاه و کلامش به لرزه افتادم و زمین خوردم. به هوش که آمدم، مردم قصه را پرسیدند. چیزی نگفتم. 🔷به اصفهان برگشتم زندگیم از این رو به آن رو شد. حالا همه چیز دارم: ثروت فراوان وسلامتی کامل ، ده فرزند، هفتاد و چند سال عمر. همه‌ی اینها از برکت دعای امام زمانم است.💚 📚 الخرائج و الجرائح، قطب راوندی،تحقیق موسسه الامام المهدی عج قم آیه الله العظمی حاج سیدمحمدباقر موحدابطحی اصفهانی ، ج‏۱، ص۳۹۲ ____________________________ 🕊 ولادت امام هادی بزرگ مبلغ غدیر در زیارت غدیریه امیرالمومنین علی بن ابوطالب علیهم السلام https://eitaa.com/hazratzahrah/15319