❤ حکایت زیارت
سلیمان أعمش گوید:
در کوفه منزل داشتم
و مرا در آنجا همسایه ای بود که
طریق اهل بیت نداشت؛
من بعضی از اوقات با او
می نشستم و مذاکره می نمودم
در شب جمعه ای به او گفتم:
تو چه می گوئی در زیارت حسین
علیه السّلام؟
گفت:
بدعت است و هر بدعت
ضلالت است. و هر ضلالت
در آتش است.
من با نهایت خشم از نزد او
برخاستم و به منزل آمدم،
و با خود گفتم:
چون سحر شود به نزد او
می روم و از فضایل مولا
أمیرالمؤمنین آنقدر برای او
نقل می کنم که از شدّت حزن
و غصّه چشمانش گرم شود.
سحر به منزل او رفتم و در
زدم، صدا از پشت در آمد که
در منزل نیست و به زیارت
حسین به کربلا رفته است.
تعجّب نمودم و به شتاب
به سمت کربلا حرکت کردم.
آن شیخ را دیدم که سر به
سجده گذارده، و از رکوع و
سجود خستگی نداشت.
به او گفتم:
تو می گفتی که زیارت حسین
بدعت است و هر بدعت ضلالت
و هر ضلالت در آتش است چه
شد که خود به زیارت آمدی؟
گفت :
ای مرد مرا ملامت مکن که من از حقّانیت اهل بیت خبری نداشتم. دوش که به خواب
رفتم مردی را در خواب دیدم که نه بلند بود نه کوتاه، و از نهایت حسن و بهاء نمی توانم توصیف کنم. او راه می رفت و اطراف او را
هاله وار جماعتی احاطه کرده بودند. و جلوی این جماعت مردی بر اسبی سوار بود که دم اسب او چند بافت داشت، و این مرد تاجی بر سرش بود که چهار گوشه داشت، و بر هر گوشه جواهری رخشان بود که در ظلمات شب
هر کدام مسافت سه روز راه راروشن می کرد. پرسیدم:
آن مرد که دور او را گرفته اند
کیست؟
گفتند:
محمّد بن عبدالله خاتم النبیین
است.
پرسیدم که:
این سوار که در جلو می رود
کیست؟
گفتند:
أمیرالمؤمنین
علی بن أبی طالب است.
آنگاه بر آسمان نظر
افکندم دیدم ناقه ای از نور،
و بر آن هودجی است و در هوا
حرکت می کند. گفتم:
این از آنِ کیست؟
گفتند:
از آنِ خَدیجَه بنت خُوَیلِد و
فاطمه زهراء.
گفتم:
آن جوان کیست؟
گفتند:
حضرت حسن مجتبی.
گفتم:
این جماعت و این هودج همگی
به کجا می روند؟
گفتند :
شب جمعه است و همگی به
زیارت کشته شده به تیغ ستم،
سید الشّهداء حسین بن علی
به کربلا می روند.
آنگاه متوجّه هودج شدم، دیدم
رقعه هائی از آن به زمین
می ریزد و بر روی هر یک از
آنها نوشته است:
امان نامه از آتش جهنم
برای زوار حسین در شب جمعه.
آن وقت هاتفی ندا کرد ما را
که:
آگاه باشید که ما و شیعیان
ما در درجه عالیه ای در بهشت
قرار خواهیم داشت.
ناگاه دیدم رقعه هائی از بالا به
زمین می ریزد.
سؤال کردم :
چیست؟
گفتند :
این رقعه های امان است برای
زوّار حسین علیه السّلام
در شب جمعه.
من یکی از آنها را برای خود
طلب کردم. گفتند:
این رقعه ها حقّ تو نیست!
تو می گوئی:
زیارت حسین بدعت است!
هرگز از این رقعه ها نخواهی
یافت تا آنکه زیارت کنی حسین
علیه السّلام را و اعتقاد کنی
به فضل و شرافت او!
پس من از خواب بیدار شدم
و هراسان بودم، و در همان
ساعت قصد زیارت سید خودم
حسین علیه السّلام را نمودم
----------------------------؛
بحار الأنوار، ج ۴۵
انوارالملكوت، ج ۱
❤️❤️❤️