هدایت شده از 🌴با ولایت تا شهادت 🇮🇷
✨ ✨✨ *👑 😈وقتی شاه خائن، مخالف خود را در قفس شیرها انداخت* ✅ *منصور رفیع زاده، رئیس شعبهٔ ساواک در آمریکا :* ... در بین فعّالان بی شماری که شديداً ضدّ شاه بودند، یک معلّم تبریزی وجود داشت که در صحبت های عمومی خود ، مکررا القاب بسیار زشت به شاه نسبت می داد. به همین خاطر توسط ساواک بازداشت شد. او حتّی بعد از ضرب و جرح های شدید کوتاه نیامد ، لذا ساواک وی را به زندان اوین منتقل نمود . با وجود شکنجه شدن در اوین ، وی به نطق های آتشین خود علیه شاه ادامه داد. هنگامی که جریان این مرد به گوش شاه رسید، او خیلی ساده گفت :  *« به جای الاغ ، باید این فرد را جلوی شیرها انداخت.»* یک هفته بعد ، شاه و نزدیکانش به باغ وحش خصوصی او رفتند. تیمسار نصیری نیز حاضر بود. به محض آن که مرد زندانی را از اوین آوردند و چشم او به شاه افتاد ، فریاد زد : *«خون آشام، مستبد، قصاب ! »* ناظرین که شوکه شده بودند، گوش های خودشان را گرفتند تا حرف های بد مرد زندانی را نشنوند. امّا شاه خندید و به نگهبانان گفت کارنداشته باشند. در این موقع علم ، برای خودشیرینی گفت: *«باید دهان این مرد را با سرب گداخته پر کنیم.»* بقیّهٔ افراد حاضر ، با علامت سر این نظر را تأیید کردند. *در حالی که مرد خشمگین همچنان به فحاشی های خود ادامه می داد ، شاه به نگهبانان اشاره کرد و در یک چشم برهم زدن آن ها مرد را به داخل قفس شیرها پرتاب کردند. شیرهای گرسنه بلافاصله بر سر مرد فرود آمدند.*❗ 🔻 *شاه فریاد زد: «تو بودی که جرأت می کردی به ما فحش بدهی!»*‼️ در حالی که چشم های شاه از هیجان برق می زد ، به حصار قفس شیرها نزدیک تر شد و با ذوق و شوق، تکه تکه شدن مرد و خورده شدنش توسط شیرها را نظاره کرد. هنگامی که *شاه* به اندازهٔ کافی حظ بصر [ ی ] برد ، در حال رفتن رو به نصیری کرد و خیلی راحت گفت: *«حالا دیگر شما یک آدم خاطی کمتر دارید»* 📚منبع : مجموعهٔ تاریخ پهلوی ،  جلد ۸ ، و کتاب چکمه‌های پدرم ،  علی شجاعی صائین ، صفحات ۱۹۶  ،۱۹۷ ، ۱۹۸  ( به نقل از  : خاطرات منصوره رفیع زاده  ، ترجمه اصغر گرشاسبی ،  انتشارات اهل قلم ،  تهران ۱۳۷۶ ،  صفحات ۲۷۹ تا ۲۸۱ ) ⚡⚡⚡⚡⚡⚡