تبریز یه همسایه ای داشتیم که از لات های قدیمی بود و بعدها راننده تاکسی ترمینال شده بود و بعد ها هم قلیون خونه داشت و اخیرا از دنیا رفت.
کلا قدیم محله ی ما تبریز همه از بچگی یه رگ لاتی داشتند😁
بعدها که طلبه شدم ، یه روزی از جلو قلیون خونش رد میشدم، گفت شیخ شدی دیگه نمیای 😂 بهش عمو میگفتم و رفیق بابامم بود. گفتم نه عموجان عزیزی ، ولی دیگه ترک کردم😂 گفت یه خاطره بهت میگم ، اگر میخوای آخوند بشی مثل اون باش. گفت یه آخوندسیدی رو ترمینال سوار کردم برای اردبیل و فکر کردم از این آخوند معمولی هاست و جات خالی هایده و مهستی میذاشتم تا اذیتش کنم و اون هم داشت کتاب میخوند و لبخند میزد. میگه دیگه خسته شدم دیدم نه چیزی میگه نه انگار براش مهمه و تو عالم خودشه. میگه ضبط خاموش کردم و گفتم سید قربون جدت ، این چه وضعیه. میگه هرچی از دهنم دراومد گفتم. ایشونم صبوری کرد و رسیدیم اردبیل و دیدم دفتر امام جمعه است. گفتم حتما کاری داره با امام جمعه ، میگه گفت بیا داخل یه چایی بخور برو. میگه اومدم تو دیدم خود امام جمعس و جوری ترسیده بودم که گفتم اعدامم قطعیه😂 میگه نشستیم و یه غذا هم به ما داد و گفت کاری داشتی من هستم. کاری هم نتونم بکنم خلاصه گوشمیدم خالی میشی😂
میگفت دیگه آخوند میدیدم و سوارش میکردم، رادیو معارف براش میزدم😂
خلاصه گاهی با کمی صبوری و تحمل خیلی چیزها درست میشه. آقای عاملی چنین هستند ، هم سواد حوزوی خوبی دارند و مجتهدند هم الحمدلله محبوب و انقلابی و مردمیند. حتی من ایشون رو از شهید آل هاشم بیشتر قبول دارم. خدا چنین روحانیتی رو حفظ کند که مایه ی افتخار حوزه و دین و انقلابند
@doostdaranvelayat