شـیعـیـان ایـن امـام ، مـرزی نمی‌شناسند و در هـر جـایے مسلح‌اند ! فرقی نمی‌کند در زیر آتش ، یـا در ایـران و یـمـن و لـبـنان و هرجای دیگر ؛ آنـهـا مسلح‌اند ؛ یکی بـه سلاحِ قـلـم و دیگری بـیـان ، آن یـکی در دل دانشگاه و مدرسه ؛ یکی با سـنـگـر علم و آن یکی با رسانه ! آنها نشستن نمی‌شناسند ؛ جـهاد را فـقط بـه شمشیر نمی‌دانند ؛ گـوش بـه { فـرمـان } نه ، گوش‌شان بـه { دهان } مُسلِمِ امام‌شان است و بـه جـانِ کـلـامـش دل می‌دهند ؛ آن‌هـا آتـش بـــه اختیار هستند و منتظر فرمان نمی‌مانند . . . همیشه در دل مـیـدان هستند و پا پس نمی‌کشند . اما قبل از هرچیز ، مـجـاهـدانِ جهادِ اکــبــر ، و مـبارز جنگ درون خود هستند . . . از سـیـمِ خـاردار نفس‌شان عبور کرده‌اند ؛ بـا تمام وجود لـمـس کرده‌اند ، { اگر چنانچه می‌خواهی از سیمِ خارادار رد بشی ، اول باید از سیم خارادار نفست عبور کنی . . . } وقتی گرفتار خودمان هستیم ، نمی‌توانیم کاری انجام بدهیم . . . 🕋 @doostibakhoda