🔸 عبیدالله فهمیده بود هر چقدر در کشتن مسلم دیر کند آبرویش بیشتر می‌رود، گفت: ببریدش بالای قصر. گردنش را بزنید و جسدش را پرت کنید پایین. 🔹 مسلم گفت: اگر بین من و تو پیوند فامیلی بود، من را نمی‌کشتی.‌ همه افراد مجلس فهمیدند مسلم با کنایه ظریفی به عبیدالله چه گفت درباره حلال‌زادگی و حرامزادگی. 🥺 ... بالای قصر گردنش را زدند. سرش را پرت کردند پایین و بعد هم بدن بی‌جانش را. قصه کربلا | صفحه ۶۳ | مهدی قزلی @dostaneketab