⚘﷽⚘
برای محمودرضا / نوزده
🌷 آن روز کلاس کنکور را پیچانده بود و با بچههای پایگاه رفته بود اردو! عصری که از اردو برگشت، انگشت شصت دستش باند پیچی شده بود. کاشف بعمل آمد که توی اردو هدفی را گذاشته بودند تا با تفنگ بادی بزنند؛ یکی از بچهها گفته بود جابجا کنید. محمودرضا رفته بود هدف را گرفته بود توی دستش و چند قدم جلو یا عقب رفته بود و گفته بود حالا بزنید! رفیقش هم زده بود روی شصت محمودرضا. عکس رادیوگرافی که گرفتیم، ساچمه، کنار بند انگشتش پیدا بود. رفت زیر عمل و ساچمه خارج شد و همه چیز به خوبی و خوشی تمام شد. چهارده سال بعد، وقتی در معراج شهدا بالای پیکرش رفتم، هنوز لباسهای رزمش تنش بود و زخمهای پیکرش را نمیدیدم. قبل از انتقال پیکر به داخل تابوت، زخمها را که دیدم یاد ساچمهای که آن روز از توی شصتش خارج کردند افتادم. این بار ترکشی که سینهاش را سوراخ کرده بود و سر آن از زیر کتف چپش بیرون زده بود، او را به عرش برده بود.
#شهید_محمود_رضا_بیضایی
#یادش_باصلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_ال_محمد_و_عجل_فرجهم
🌷 |
@dosteshahideman