«⚘﷽⚘ شهید سید احسان حاجی حتم لو»، در روز چهارشنبه اول فروردین 1363، هجری شمسی، مصادف با هفدهم جمادی الثانی سال 1404 درخانواده ای مذهبی چشم به جهان گشود. پدرش از سادات حسینی تربیت حیدریه و مادرش اهل گرگان است.  سید احسان عضو گروه تخریب تیپ 45 جوادالائمه بارها به مناطق مرزی کشور و مبارزه با گروهای انحرافی پژاک واشرار و نیز مناطق برون مرزی از جمله سوریه و لبنان انجام وظیفه نموده بود. اس وی سرانجام در عصر روز دوشنبه 13 بهمن 1393، مصادف با دهه فجر انقلاب اسلامی همراه با دیگر همرزمانش با شعار (کُلُنا عَباسُکَ یا زینب) در حومه شهر حلب سوریه به آرزوی دیرینه اش رسید و جامه فاخر شهادت را برتن کرد. به مناسبت روز پاسدار به دیدار خانواده اولین شهید مدافع حرم شهر گرگان، «شهید سید احسان حاجی حتم لو»، رفتیم و گفتگویی صمیمی با مادر و همسر آن شهید بزرگوار داشتیم که آن را با هم می خوانیم.  مادر جان لطفا از خودتان به ما بگویید.  من «مریم خوریانی»، هستم، متولد 1338، دوازدهم خرداد ماه سال 1356، با همسرم محمد حاجی حتم لو، که ازدواج کردم. ماحصل ازدواج ما، چهار فرزند دو دختر و دو پسر است. «سید احسان»، فرزند سوم من بود. تمام سال های که از خداوند عمر گرفتم. همیشه قانع بودم و همه دلخوشی من ساده و یک لقمه نان حلالی که در کودکی پدر زحمتکشم سر سفره می آورد و بعد از ازدواجم پدر سید احسان که آرایشگر است.  با تمام سختی ها و کمبودها، در کنارش زندگی خوشی را گذرانده ام. سال ها در یک خانه شصت متری با چهار تا بچه فرزند قد و نیم قد زندگی کردیم. ولی هر چه بود دلخوشی بود.  از سید احسان بیشتر برای ما بگویید: خداونداحسان را درست لحظه سال تحویل 1363، به ما داد. توپ آغاز سال جدید را که زدند، به دنیا آمد. پرستار بوسه ای به صورتش زد و گفت: «این بچه قدم خیری دارد چون هم سید است و هم توی این لحظه به دنیا آمده است.» اسمش را احسان گذاشتیم. چون این اسم برازنده اش بود. از چهار فرزندی که خدا به من و پدرش داد، از همان اول بچه آرام و صبوری بود.  سال 1381، دیپلم گرفت. قرار بود برای دانشگاه درس بخواند، اما مدتی زیر نظر گرفتمش و دیدم کتاب های کنکور را حتی نگاه هم نمی کند. گفتم: «احسان مگه دانشگاه نمی خواهی بروی؟» گفت: نه مامان، می خواهم وارد سپاه بشوم.» اول به خاطر سختی های که این کار داشت موافقت نکردم. ولی وقتی اصرار و علاقه اش را دیدم قبول کردم. از همان اول وارد واحد تخریب و به عنوان  نیروی رسمی وارد سپاه شد. فوق دیپلم و لیسانسش را هم بعد از رفتن به سپاه گرفت. به اکثر شهرهای مرزی ایران برای ماموریت رفته بود. ماموریت های برون مرزیهم به لبنان، افغانستان، پاکستان و سوریه داشت.  از دوران کودکی سید احسان برایمان بگویید: سید احسان، از همان سن و سال کم به مسائل مذهبی گرایش نشان می داد. پسرم از همان دوران کودکی وارد بسیج پایگاه شهید بهشتی در مسجد نزدیک خانه مان شد. خدا رو شکر در همین مسجد رفتن ها دوست های خوبی هم پیدا کرد.  نمازش را هنوز به سن تکلیف نرسیده می خواند و روزه اش را هنوز واجب نشده بود می گرفت. بعد از آن هم، بزرگتر که شد به هیئت فاطمیون رفت و با بچه های خوب آنجا دوست گرمابه و گلستان شد.  در دوران کودکی، نوجوانی و جوانی من و پدرش  کوچکترین استرسی  از جانب احسان نداشتیم جز همین ماموریت های شغلی اش که می رفت. من تا آخرش به این ماموریت رفتن های او عادت نکردم. همیشه تا برود و بازگردد دلم هزار راه می رفت تا احسانم بازگردد. •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•