۶۵۹ من ۳۳ سالمه، سه تا بچه دارم. ۲۴سالم بود که ازدواج کردم و زود بچه دار شدم و وقتی پسرم سه سال و سه ماهش بود دخترم به دنیا اومد، خودم دوست داشتم فاصله سنی شون کم باشه برعکس بعضی ها که میگن بچه اولمون بره مدرسه بعد اقدام میکنیم. وقتی پسرم کوچیک بود تمام وقتم رو می‌گرفت، همش آویزونم بود و وابسته یا باید باهاش بازی می‌کردم یا ببرمش بیرون، وگرنه بهونه می‌گرفت ولی وقتی دخترم به دنیا اومد دیگه بهونه نمی گرفت، دور و بر نی نی بود و واقعا عالی بود، اختلاف سنی بچه ها که زیاد باشه ده تا بچه هم که بیاری انگار تک فرزندی بزرگ میکنی و هم برا مادر سخته، هم بچه ها ارتباط عاطفی کم تری دارن. واسه بچه ی سوم دو دل بودم چون وضع مالی مون خیلی جالب نبود و سخت می‌گذشت، شوهرم دوباره تو یک شرکت پروژه ای که سه ماهی یه بار حقوق می‌دادن، کار می‌کرد. همه میگفتن سقطش کن بچه برا چی می خوای، به خودت برس، کی دیگه بچه میخواد، بعضی ها حتی حاضر بودن هزینه سقط رو هم از جیب خودشون بدن اما من گفتم بچمو می‌خوام، همه می‌گفتن وضع مالی تون خوب نیست، بچه تون مریض بشه، ندارین ببرینش دکتر، اما می گفتم خدا بزرگه یعنی خدا میتونه هر روز هفت هشت میلیارد جمعیت کره ی زمین رو روزی بده اما اگه دختر من دنیا بیاد و جمعیت زمین بشه هشت میلیارد و یه نفر دیگه نمیتونه رزق بچم رو بده خلاصه توکل کردم بر خدا، دخترم که بدنیا اومد قدمش خیر بود و کلی رزق آورد تو زندگیمون و شوهرمم رفت سر یه کار با حقوق خوب انگار خواب میدیدم. یکسال نشده بود که من فهمیدم دوباره باردارم اما از بس اطرافیان مسخره میکردن و با حرف هاشون تیکه می‌انداختن، تصمیم گرفتیم سقطش کنیم و این بزرگ ترین اشتباه زندگیم بود، رفتم قرص گرفتم و دو دل بودم اما فقط بخاطر حرف اطرافیان قرص ها رو استفاده کردم و بچه سقط شد. بچمو دیدم، گرفتمش تو دستم یه فرشته ی ضعیف و بی پناه قلبش رو گرفته بود تو دستش، خدا میخواست این فرشته رو به من بده، چطور تونستم بکشمش؟! همون لحظه پشیمون شدم اما دیگه فایده نداشت، خیلی دیر بود. خیلی پشیمونم خیلی... اینم بگم یکی از همونایی که می‌گفت بچه نیار الان در به دره دکتر هست واسه آوردن بچه... یکی از دوستام هم دو تا دختر داشت، رفت دکتر رژیم پسر زایی گرفت، بچه سوم هم دختر شد وقتی دختر کوچیکش پنج سالش بود، فهمید بارداره، رفت سونو فهمید دختره و سریعا سقطش کرد، فقط به جرم اینکه دختره اما چیزی نگذشت که یکی از دختراش شکم درد گرفتش بردنش دکتر... حال دخترش اونقدر بد بود که مدرسه نتونست بره و باید چند عمل سخت انجام میداد و همش استرس داشت، چون ممکن بود دخترش بعد از این عمل ها هیچ وقت بچه دار نشه، نزدیک صد میلیون هم هزینه عمل داد اون موقع و می‌گفت آه اون بچه ست که سقط کردم. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075