#تجربه_من ۱۱۷
#فرزندآوری
ما خیلی دوست داشتیم که بچه دار شیم، یکبار هم سقط کرده بودم...
خیلی ناراحت کننده بود ولی امیدمون رو از دست ندادیم و بعد از ۶ ماه دوباره از خدا خواستیم...
شب قدر بود تو مسجد بودیم، یه خانمی جلوم بود که بچه دو سه ماهه داشت، همونجا دلم شکست و از خدا خواستم سال دیگه منم با بچه م بیام برای شب قدر...
فرداش وقتی از خواب بیدار شدم. (روز ۲۱ ماه مبارک بود)، گفتم بیبی چک رو امتحان کنم، اولش هیچ خطی معلوم نبود و انداختمش دور... بعد از نیم ساعت گفتم بذار دوباره برم ببینمش،
برداشتمش و در کمال ناباوری دیدم یه خط خیییییلییییی کمرنگ روشه😍 گفتم شاید من اشتباه می کنم، رفتم همسرم رو بیدار کردم، گفتم پاشو اینو ببین، ببین خط افتاده یا من توهم زدم؟! ایشونم با چشمای نیمه باز یه نگاهی انداخت و گفت خط افتاده☺ دوباره خودم نگاه کردم و هی اینور اونورش کردم و مطمئن شدم که بلههههههههه 😉
گفتم پاشو که باباشدی. پاشو نماز بخون و شکر کن ...
جالبه که تا اون روز، روزه بودم و اون روز هم تا ساعت ۴_۵ روزه بودم و هیچ مشکلی نداشتم ، ولی همین که فهمیدم باردارم، یهو احساس گشنگی کردم و دیگه نمیتونستم تحمل کنم و روزه م رو خوردم، یعنی تلقین تا این حد 😄 و سال بعد ما هم با پسرمون که سه ماهش بود، رفتیم احیای شب قدر...
از خدا میخوام به همه اونهایی که فرزند میخوان این تجربه شیرین رو بچشونه...
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1