#تجربه_من ۱۹۱
#ازدواج_آسان
#فرزندآوری
#زایمان_طبیعی_بعد_از_سزارین
#معرفی_پزشک
برای همه خیلی عجیب بود که کسی که بهترین رتبه کنکور رو بین دوست و آشنا و فامیل آورده و توی بهترین دانشگاه صنعتی کشور درس میخونه، در سن ۱۹ سالگی عقد کنه... هنوزم خیلی خوب حرف های فامیل و .. رو به یاد دارم که حالا چه عجله ای داشتی و چقدر هول بودی و ...
اما ملاک من در زندگی دین بود، اینو هنگام خواستگاری به همسرم هم گفتم و وقتی مطمئن شدم که دغدغه ایشون هم همینه و ملاک ایمان و اخلاق خوب رو دارن... جواب مثبت دادم و ۹ ماه بعد هم خیلی خیلی ساده عروسی رو برگزار کردیم.
مخارج عروسی رو خیلی ساده برگزار کردیم و توقعات رو خیلی پایین آوردیم. مثلا من سرویس طلا نخریدم.
بعد از عروسی با این که مسئولیت روی دوشم اومده بود، معدل هام خیلی بهتر از قبل بود و خدا واقعا به وقتم برکت میداد. همین شد که به لطف معدل بالا ارشد مستقیم شدم. ولی خب رهبرم امر به فرزند آوری کرده بودن. این بود که این رو واجب تر دونستیم و از اونجایی که من بارداری خیلیییبی سختی داشتم و استراحت مطلق بودم از دانشگاه انصراف دادم. تا به دنیا اومدن دخترم خیلی سختی کشیدم و بارداری سختی رو گذروندم . بعد هم با اینکه خیلی علاقمند به زایمان طبیعی بودم ولی به علت یه سری مشکلات، سزارین اورژانسی شدم.
بعد از تولد دخترم هم خدا لطف کرد و تونستیم صاحب خونه شیم.
همون موقع به این نتیجه رسیدم که رشته تحصیلی من به درد زندگیمون نمیخوره و من آدمی که توی محیط مردونه کار کنه، نیستم. این بود که شروع کردم به خوندن کتابهای ارشد روانشناسی تربیتی و کنکور دادم.
دخترم که دوساله شد، به خاطر تنهایی دخترم و امر رهبرم برای فرزند دوم اقدام کردیم . روزی که جواب نتایج ارشد اومد و بهترین دانشگاه دولتی کشور قبول شدم، فهمیدم که باردار هستم. این بود که اصلا دانشگاه ثبت نام نکردم.
برعکس بارداری قبل این سری اصلا استراحت نکردم و همه کارهای داخل و بیرون خونه و دختر دو ساله ام با خودم بود. چون همسرم کارشون سنگین بود و نمی تونست کمکم کنه، اصلا هم دلم نمی خواست به کسی حتی مادرم زحمت بدم.
درباره زایمان وی بک چیزهایی شنیده بودم و چون خیلی دوست داشتم زایمان طبیعی رو تجربه کنم و تعداد زیادی فرزند داشته باشم، رفتم سراغ دکتری که این کار رو انجام بده و در صورت خواست خدا به شدت بهش مصمم بودم. با اینکه هر کس تصمیمم رو می شنید میخواست از این کار منصرفم کنه. ولی با لطف خدا و کمک مامای خصوصی و دکتر روغنی زاده زایمان طبیعی خوبی رو تجربه کردم و این بار برعکس سری قبل، بعد زایمان خیلی سرحال تر از قبل بودم و همه کارهامون رو انجام میدادم و باز هم به کسی زحمت ندادم.
این بار هم به لطف قدوم فرزندم کار همسرم رونق پیدا کرد و درهای رحمت الهی به روی ما گشوده شد.
وقتی ما ازدواج کردیم همسرم کار نداشتن و بعد هم چون چند ماه بعد میخواستن کنکور بدن کارشون نیمه وقت بود و ما سال ۹۲ تا ۶ ماه با حقوق ۵۰۰ تومن زندگی میکردیم، بعد هم که مشغول شدن از صبح تا بعضا ۱۱ شب سرکار بودن با حقوق ۹۰۰ تومن، ولی بعد تولد دخترم توی یه شرکت خوب با حقوق نسبتا خوب مشغول به کار شدن و بعد تولد پسرم هم کارشون رونق پیدا کرد شکر خدا...
الان دخترم ۴ ساله و پسرم ۱ ساله هست و همه این نعمات توی این مدت کم به زندگی ما سرازیر شد الحمدلله
انشالله تصمیم داریم که به لطف خدا تعداد زیادی فرزند و خانواده پرجمعیت داشته باشیم. درس رو بعدا هم میتونم بخونم، ولی لبیک به فرمان رهبرم و ازدیاد جمعیت شیعه وظیفه حال حاضر بنده هست ،از طرفی دوست ندارم برای فرزندانم کم بذارم و میخوام که تا مدرسه رفتنشون براشون مامان تمام وقت باشم. هنوز هم کوچکترین فرد بین اطرافیان با دو فرزند هستم و افتخار میکنم که پیشرو بودم.
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1