✅ به هردوی شما ریاضی درس می دهم...
🔸زهرا غلامی متولد فروردین ۱۳۷۸ در خمین است. ۱۶ سالگی عقد میکند و ۱۸ سالگی عروس میشود. در دوران بارداری کنکور میدهد و دانشجوی دانشگاه تهران میشود.
«اولین اولویتم رشته جغرافیای دانشگاه تهران و بعد جغرافیای دانشگاه شهید بهشتی بود که همان انتخاب اول را قبول شدم و وارد دانشگاه شدم. امتحانات ترم اول که شروع شد پسرم دوازده روزش بود.
با خودم گفتم من که در تهران کسی را ندارم که بچهام را نگه دارد و هرچه هم بزرگتر شود نگهداشتنش سختتر میشود. برای همین با استاد ها صحبت کردم اگر میشود من سرکلاسها نیایم. با یکی از استادها صحبت کردم که او شرایط من را قبول کرد.
وقتی خواستم با استاد تومانیان که استاد ریاضی بود صحبت کنم پسرم کنارم بود و به من گفت این چیه؟ گفتم پسرم هست و به خاطر همین نمیتوانم کامل سرکلاس بیایم. حرف جالبی زد. گفت من با غیبت مشکلی ندارم ولی مشکلی هم ندارم که با پسرت سرکلاس بیایی و من به هردوی شما ریاضی درس بدهم. این حرف جرقهای شد که به خودم بگویم پس من باقی کلاسها را هم میتوانم با پسرم بروم و همین شد که همکلاسی شدیم".
سر کلاس هیدرولوژی بود. کلاس خیلی گرم بود و هنوز سیستم سرمایشی کلاس راه نیفتاده بود. من سر کلاس همانطور که حواسم به درس بود، پسرم را باد میزدم که استاد گفت میتوانی بچه را روی میز من بگذاری که از پنجره باد بخورد و من هم همین کار را انجام دادم. استاد خودش هم وسایلش را جمع کرد و روی یکی از صندلیهایی که برای دانشجویان است نشست و درس را ادامه داد.
جالب اینجاست تا چند جلسه پسر من سر همین کلاس بیدار بود و با دقت استاد را نگاه میکرد. خدا را شکر آرام بود و فقط دست و پا میزد و دوباره چند دقیقه میخوابید. حتی استاد میگفت من واقعا از درس گوش دادن این بچه لذت بردم.
البته اگر زمانی سر و صدا میکرد من از کلاس بیرون میرفتم تا تمرکز کسی به هم نخورد و بچه را آرام میکردم.
البته کار به جایی رسیده است که اگر پسرم را نبرم همکلاسیها و استادها دعوایم میکنند و یکبار مرا به خانه برگرداندند که بروم و پسرم را به دانشگاه بیاورم".
از همسرم عکسی دارم که با لباس سربازی در نمازخانه دانشگاه نشسته است و پسرم را نگهداشته تا من بروم امتحان بدهم.
✅ خانوادهام همیشه دوست داشت من زود ازدواج کنم. خودم هم این موضوع را در خودم میدیدم. یکسری این تفکر را دارند که چون کسی درسش خوب نبوده لابد شوهرش دادهاند. در صورتی که من اگر درسم خوب نبود در دانشگاه تهران قبول نمیشدم.
آدمها باهم متفاوتند. ممکن است کسی حتی در ۳۰ سالگی هم در خودش نبیند که ازدواج کند و مسئولیت یک زندگی را قبول کند. اما یک دختری هست که در ۱۶ سالگی در خودش میبیند که مسئولیت یک زندگی را به عهده بگیرد و آن را مدیریت کند. پس اگر یک مورد خوب هم پیش آمد میتواند ازدواج کند. برای من هم همین اتفاق افتاد.
وقتی هم ازدواج کردم همسرم دانشجوی کارشناسی ارشد بود. دقیقا سه چهارماه بعد از اینکه عقد کردیم از پایاننامه کارشناسی ارشدش دفاع کرد و درسش تمام شد.
❌ یکسری هم بودند که مدام میگفتند تو نمیتوانی.
❌ تو نمیتوانی درس و دانشگاهت را ادامه بدهی.
❌ تو اینطوری نمیتوانی امتحان بدهی
✅ ...و همه این نمیتوانی گفتنهایشان به من برعکس انگیزه مرا بالاتر برد تا به بقیه ثابت کنم اگر چه سختتر اما هیچ محدودیتی ندارم و هیچ نمیتوانم و نشدنی وجود ندارد.
حتی زمانی که با همسرم ازدواج کردم باز هم عدهای میگفتند شما چطوری میخواهید زندگی کنید، وقتی هیچ منبع درآمدی ندارید؟
اما همه به چشم دیدن که ما توانستیم.
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#فرزندآوری
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1