#تجربه_من ۳۶۹
#فرزندآوری
#زایمان_بریچ
#معرفی_پزشک
#قسمت_دوم
پسرم تا ۲۴ ساعت شیر نخورد، البته گفتن مشکلی نیست فرایند زایمان سخت بوده خسته ست 🤗
از روز دوم داستان زردی شروع شد تا دو ماهگی که بعد از آزمایشات و دکترها و.... نهایتا تشخیص دادن مشکلی نیست و زردی از شیر مادر هست، با وجود تجویز دکترا به دادن شیرخشک، اعتقادی به شیرخشک نداشتم و همچنان با کنترل هفتگی زردی دوس داشتم بچه رو با شیره وجود خودم بزرگ کنم...
قبل تشخیص چند سری دستگاه گرفتیم توی منزل زردی پایین میومد و دوباره...
با حجامت هم همینطور...
و بعدا متوجه شدیم بعد خوردن شیر دوباره زردی بالا میرفته...
بهبودی بعد از زایمان و بخیه ها، ۲ ماه طول کشید، همسرم هم ۲۰ روزگی گل پسرش رفت خادمی و ۴۰ روزگی ش برگشت...
تو این شرایط خودم باید بچه رو دکتر میبرد، زردی ش بالا رفته بود دستگاه میگرفتم و تا صبح بیدار می موندم که بچه دست به چشمش نزنه، نور بخوره تو صورتش، غلت نزنه، دو ساعت یه بار بیارمش بیرون، در طول روز هم از کولیک و بدقلقیش نمی شد بخوابم...
تا سه چهار ماهگی حسین کوچولو، وقت غذا درست کردن که هیچ، وقت غذا گرم کردن هم نبود...
گاهی تا بعد از ظهر گرسنه بودم،
شبها نمیذاشت بخوابیم و صبح ها ترجیح میدادم بجای صبحانه تا وقتی خوابه یکم بخوابم، بعدشم که بلند میشد تا وقتی بخوابه یکسره گریه و کولیک و بدقلقی بود... نهایتا همسرم شب میومد بچه رو نگه میداشت شام میذاشتم...
سختیش چند ماه اول زیاد بود، کم کم بهتر شد شرایط، ولی تمام این اتفاقات با این وزنه سنگین بیخوابی و گرسنگی و خستگی یه طرفِ داستان بود، وزنه قوی تر مادر شدن بود...
لذتش از وقتی شروع میشه که بعد زایمان بچه رو میارن و میذارن تو بغلت...
تا لحظه لحظه هایی که باهاش خاطراتت رو مرور میکنی...
تمام جاهایی که ۹ ماه باهاش رفتی، حرفایی که در گوشی با هم زدید
قولهایی که دادید...
و بعد ۹ ماه هم که دو نفره هاتون شروع میشه💞
مسجد و گردش و منزل شهدا و قطعه شهدا و... خلاصه هرچیزی که دوس داشتم زودتر از همه باهاش آشنا بشه و اولین چیزایی باشه که میبینه
حسین یکسال ش رو رد کرده بود که دردای کمرم بیشتر شد و ام آر آی سه تا دیسک بیرون زده رو نشون داد و تنگی کانال...
دکتر هم اعلام کرد تا خوب نشدن اوضاع و نگذشتن زمان اگر باردار بشید استراحت مطلق در انتظارتونه... 😑
دکترا حق دارن طب رو تشخیص میدن، ولی انتظار ما از دکترای فوق تخصص تری هست که همیشه خواسته هامون رو با یکم خواهش زودتر اجابت میکنن...
یاعلی بحق فاطمه...
و اینطوری شد که ۹ ماه بارداری مهدی بدون یه کمردرد ساده سپری شد... ساده تر از چیزی که بشه باورش کرد... بالاخره آقا رو اسم خانمش هم حساسه...
حسین ۲ سال و ۲ ماهه بود و خواب...
که رفتیم سمت بیمارستان... بچه بریچ بود و با وجود تلاش های زیاد نچرخیده بود و دکتر گفته بود به محض شروع درد بیاید چون توی حالت بریچ کیسه آب پاره بشه خطرناکه...
ولی خب اگر سریع میرفتیم همون لحظه سزارین در پیش داشتیم، بنابراین ۴ صبح تا ساعت ۹ درد رو تحمل کردم و بعد رفتیم
دکتر میگفت چرا زودتر نیومدی سزارین ت کنم😄 الان شرایطت یکم آماده تره برای طبیعی دلم نمیاد صبر نکنم...
رغبت ما رو به طبیعی که دید فرستاد عکس رادیولوژی بگیریم که اگر شرایط خوب باشه اجازه زایمان طبیعی بده...
البته با پر کردن رضایت نامه توسط پدر و مادر، چون یکم خطر داره...
تا اونجایی که من تحقیق کردم تو کشورای خارجی خیلی زایمان بریچ انجام میدن اونم تو شرایطی که مثلا خانم کیسه آبش هم پاره شده یا حالش بده یا... ولی اینجا از اول صورت مسئله رو پاک میکنن...
خلاصه شرایط مهیا بود، عکس خوب بود، رضایت نامه پر شد، خانم دکتر نفیسه ظفرقندی دکتری متعهد و با ایمان و خوش اخلاق همراه ما شد... در طی فرایند خانم دکتر ترکستانی هم بدلیل حساس بودن شرایط خودشون اومدن که صد البته دکتر حاذقی هستن و گل پسر دوم ما با فرایند زایمان طبیعی بصورت بریچ با پا متولد شد، الحمدلله صحیح و سالم...
👈 ادامه دارد.
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1