#پارت3
چند لحظه بعد ماشین را نگه داشت و پیاده شد . در نبود عرفان موبایلم زنگ خورد . شیرین بود . گفت که اطلاعات مهمی از سامان بدست آورده . وقتی دیدم عرفان به ماشین نزدیک میشود ، تماس را خلاصه کردم و گفتم بعدا زنگ میزنم .
وقتی نشست ، نایلونی را جلویم گرفت . با تعجب گفتم:
_ اینا چیه ؟
_ پماد پروکسیکام . وقتی گردنم درد میکنه اینو استفاده میکنم .
_ ممنون
_ توش قرص برای سردردت هم گرفتم .
_ علم غیب داری ؟!
_ نه .چه طور؟!
_ پس از کجا فهمیدی سرم درد میکنه ؟
خنده ای کرد و گفت:
_ از روی حالات و رفتارت فهمیدم .
_ جالبه ...
ادامه دارد....
نویسنده:وفا
#کپی_حرام‼️
💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠
┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━━━━━┓
📌
@downloadamiran_r
┗━━─━━━━━━⊰✾✿✾⊱━┛