عزلت و ریاضت در عرفان اسلامی  از اصول سلوک عرفانی مقابله با هوای نفس و ایستادگی در برابر وساوس نفسانی و شیطانی است. بر این اساس، زهد، دل­نبستن به دنیا، دوری از جلوه­های فریبندۀ دنیا، ترک پرخوری و پرخوابی و ترک جاه و مقام، شرط رسیدن به مقامات معنوی است. گاه از این محدودیت­ها به ریاضت تعبیر شده است. اما برخی از صوفیان تحت تأثیر بعضی از سنت­های عرفانی خارج از اسلام از این آموزه­ها برداشتی افراطی نموده و ریاضت و ترک مواهب و عزلت­گزینی را به عنوان اصلی در سلوک عرفانی تلقی کردند. این­گونه سوء برداشت­ها به بسیاری از آموزه­های دیگر اسلامی نیز سرایت کرده و صوفیانی از مفاهیم عمیق عرفانی همچون، قضا و قدر، صبر، توکل، تسلیم و رضا برداشتی نادرست کرده و از این مفاهیم، بی­عملی و انفعال و بی­اعتنایی به اسباب و علل مادی را برداشت کرده­اند. برخی از محققان این لغزش­ها و گرایش­های منفعلانه، ریاضت طلبانه و دنیاگریزانه را از عوامل عقبماندگی جوامع اسلامی از قافلۀ تمدن بشری دانسته­اند. در حالی­که اسلام و عرفان اسلامی هرگز برخورداری از مواهب زندگی و استفاده مشروع و معتدل از نعمت­های الهی و کار و کوشش برای بهبود زندگی فردی و اجتماعی را نه تنها منع نکرده، بلکه تأیید و تأکید کرده و هر نوع بی­عملی، خودآزاری، جامعه­گریزی و بی­تفاوتی نسبت به سرنوشت دیگران را منع کرده است، بطوری که پیامر اسلام رهبانیت را نفی کرده و فرموده "لارهبانیة فی الإسلام."     این گونه لغزش­ها و افراط و تفریط­ها در میان برخی از صوفیان موجب شده است که کسانی که شناخت عمیقی از عرفان اسلامی ندارند با اصل عرفان به مخالفت برخیزند و آن را ناسازگار با تعالیم اسلامی تلقی کنند. بر اثر این مخالفت­ها جمع کثیری از مسلمین با عرفان بیگانه شده، و جامعۀ اسلامی تا حد زیادی از برکات عرفان و معنویت اسلامی بی­بهره مانده است. شکل­گیری جریان­های افراطی خشونت­گرایی همچون وهابیان سلفی و بویژه جریان­های تروریستی برخاسته از آن مانند القاعده و داعش که برداشتی سطحی و قشری از اسلام دارند از نتایج عرفان­ ستیزی و عقل­گریزی شریعت­گرایان قشری است.   گفتنی است که عرفا پیش و بیش از همه این برداشت­های نادرست و افراط و تفریط­های برخی از صوفیان و جریان­های صوفیانه را نقد و رد کرده­اند و این خود نشان می­دهد که اصل عرفان مصون از این آسیب­هاست. عرفا در آثارشان از این گونه افراد به عنوان مستصوف، صوفی کاذب، جهلۀ صوفیه، و صوفی­نما تعبیر کرده­اند. به­ عنوان نمونه قشیری از قول ابوحمزه بغدادی از صوفی صادق و صوفی کاذب سخن می­گوید. هجویری دربارۀ مستصوف یا صوفی­ نما می­نویسد: «مستصوف آن [است] که از برای مال و جاه و حظّ دنیا خود را مانند ایشان کرده باشد و از این هر دو و از هیچ معنی خبر ندارد تا حدی که گفته­اند: المستصوف عند الصوفیة کالذباب و عند غیرهم کالذئاب؛ مستصوف به نزدیک صوفی از حقیری چون مگس بود و آنچ این کند به نزدیک وی هوس بود؛ و به نزدیک دیگران چون گرگ پرفساد کی همتش دریدن و لختی مردار خوردن باشد.» همو در بیان سخن ابوعلی جرجانی دربارۀ محجوبان بویژه جهال متصوفه می­نویسد: «همچنانک علماء ایشان اعزّ ما خلق الله­اند جهّال ایشان اذلّ ما خلق الله­اند. آنچ عالمانشان را حقیقت بود و پنداشت نه، جهّالشان را پنداشت بود و حقیقت نه. در میدان غفلت می­چرند پندارند کی میدان ولایتست و بر ظنّ اعتماد می­کنند پندارند کی آن یقینست و با رسم می­روند و پندارند حقیقتست و از هوا می­گویند پندارند که آن مکاشفتست؛ از آنچ پنداشت از سر آدمی بیرون نرود مگر به رؤیت جلال حق یا جمال وی، که اندر اظهار جمال وی همه وی را بینند پنداشتشان فانی شود و اندر کشف جلال خود را نبینند پنداشتشان سر بر نیارد.»  ملاصدرا شیرازی که خود از حکیمان عارف است کتابی مستقل با عنوان کسر اصنام الجاهلیة نوشته است که در آن به نقد صوفی­ نماهای عصر خودش پرداخته است. وی در این کتاب از سویی از عارفان راستین و صوفیان صادق در مقابل حملات مخالفان عرفان حمایت و تجلیل می­کند، و از سوی دیگر از صوفی­ نماهای سفیه و جاهل که با حیله و شعبده و شطح­ پردازی و هذیان­ گویی و کرامت­های دروغین در پی جمع کردن مرید هستند و بدون هیچ شایستگی بر مسند ارشاد می­ نشینند و مقلدانه سخنان حکما و عرفا را تکرار می­کنند بدون اینکه بهره­ای از حکمت و عرفان داشته باشند، به­شدت انتقاد می­کند. حافظ شیرازی که به لسان الغیب ملقب شده است نیز در غزل­هایش سخت به صوفی­نماها تاخته و کج اندیشی، خامی، و ریاکاری آنها را مورد حمله قرار داده است. ساقی بیار آبی از چشمۀ خرابات                    تا خرقه ها بشوییم از عجب خانقاهی در خانقه نگنجد اسرار عشقبازی                      جام می مغانه هم با مغان توان زد فنایی اشکوری، عرفان تطبیقی، ص211 http://eitaa.com/dreshkevari