علت مخالفت برخي متشرعان با عرفان
اگر عرفان بُعدي از دين است چرا بسياري از متدينان و متشرعان در اديان مختلف ازجمله مسيحيت و اسلام با عرفان مخالفاند و عارفان را طرد ميکنند؟
پاسخ: مخالفت برخی متشرعان با عرفان نميتواند دليلي منطقي بر مغايرت عرفان با دين باشد. يکي از ريشههاي مخالفت با عرفان، فهم نادرستي است که مخالفان از برخي دعاوي عرفاني دارند. زبان عرفاني به جهاتي رمزگونه و پيچيده است و با زبان متعارف فرق دارد و اين امر براي بسياري موجب سوءفهم ميشود. جمود بر فهم ظاهري و قشري از دين نيز زمينهاي ديگر براي مخالفت برخي متشرعان با اهالي عرفان است که ميکوشند در سطح ظاهر دين متوقف نشوند. از سوي ديگر، وجود برخي تعبيرها يا تفسيرهاي مخالف با دين در سخنان بعضي از مدعيان عرفان و همچنين بياعتنایي برخي آنها به احکام شريعت و روآوردن به پارهاي آداب و احکام بدعتآميز و تندرويها، عوامل ديگر مخالفت برخي متشرعان با عرفان است.
بعضي از مخالفتها با عرفان و عارفان از سوي کساني است که همة دين را در ظاهر آن خلاصه کرده و معارف باطني دين را ناديده گرفته و از رسيدن به مقصود عرفا بازماندهاند و چون اين کار ندانستهاند در انکار ماندهاند. آنها از اين حقيقت غافلاند که جزء، هميشه جزء عرضي نيست و ما ميتوانيم جزء طولي نيز داشته باشيم، يعني دين ميتواند بُعد طولي، دروني و باطني نيز داشته باشد. همچنين شناخت منحصر به شناخت حصولي و بحثي نيست، بلکه نوع برتري از معرفت بهنام معرفت شهودي وجود دارد که به لايههاي باطني امور راه مييابد؛ چنانکه دينداري نيز صرفاً التزام به ظواهر شرعي نيست، بلکه دين داری برتر، صيرورت وجودي در سايۀ حب الهي و تخلق به اخلاق خداوندي است.
صرفاً نميتوان به کمک علوم ظاهري مثل ادبيات و لغت و از راه نقل يا استدلال عقلي، به باطن دين رسيد؛ بلکه اين معرفت، راه و روشي متفاوت با راه و روش علوم ظاهري دارد. راه نيل به باطن دين همان است که در باب روش تحصيل معرفت عرفاني گفتيم. تنها با تهذيب نفس و هماهنگ شدن و همسنخ شدن باطن انسان با باطن دين و تخلق به اخلاق الهي است که ميتوان به آن راه يافت. تا اين همسرشتي حاصل نشود، آن معرفت بهدست نخواهد آمد.
برگرفته از کتاب
آفاق عرفان اسلامی (فصل چهارم) از فنائی اشکوری
http://eitaa.com/dreshkevari