- چرا نسبت به گذشته کمتر نقد میکنی؟
+ چون خیلی از نقدهای گذشتهام رو صرفاً واجد بُعد نظری و بیرون از شرایط امکان تحقق میدونم. همینطور خیلی از نقدهایی رو که در گذشته از دیگران میشنیدم و برام بیمورد و کمارزش بود، الان مهم و قابل تامل شده.
- یعنی حالا تو هم به نقدهای دیگرانی که مخالفشون بودی، باور پیدا کردی؟
+ نه لزوماً. بلکه نسبت به قبل با فرد نقدکننده، احساس همدلی بیشتری دارم. یعنی بهش حق میدم که نقد کنه و میفهمم که چی میگه و چرا میگه، هرچند محتوا و جهت نقد رو قبول نداشته باشم.
- این دو تا چطور قابل جَمعه؟
+ آدما نباید صرفاً بر اساس صدق و کذب و درستی و غلطی گزارهها با هم گفتگو کنن. در واقع این گفتگو، گفتگو نیست، چانهزنی و مخاصمه است. من مدتهاست سعی میکنم وارد داستان آدمای دیگه بشم. بیشتر از اونکه حرفشون برام مهم باشه، داستانشون برام مهم شده. اینکه چه حوادثی و چه ماجراهایی از سر گذرانده که باعث شده در این لحظه چنین باوری پیدا کنه و چنین حرفی بر زبان بیاره. اینجاست که میتونم باهاش همدلی و گفتگو کنم. آدما یک فریم یا یک پلان نیستن؛ سایههایی نیستن که ناگهان از جلوی دوربین رد شده باشن. همهشون یک داستان دارن. فیلم رو از اولش باید دید... اون نخ نامرئی که حوادث جهان و رفتار آدما رو توضیح میده خیلی مهمتر از جملات یا ديالوگ کوتاهی است که یکی از بازیگران در یک پلان بر زبان میاره. با تماشای همدلانه، حرفهای دقیقتری میشه زد.
#یادگاری