گفتم ای سلطانِ خوبان رحم کن بر این غریب گفت در دنبالِ دل، رَه گُم کُنَد مسکین غریب ای که در زنجیرِ زلفت جایِ چندین آشناست خوش فتاد آن خالِ مشکین بر رخِ رنگین غریب گفت حافظ آشنایان در مقامِ حیرتند دور نَبوَد گر نشیند خسته و مسکین غریب https://eitaa.com/joinchat/1478885594Caaba657dfa