فدایی ایران!
نکته: هفده سال داشت. پدرش مسلمان بود و از تاجرهای مراکش و مادرش، اهل فرانسه و مسیحی بود. «ژوان» دنبال هدایت بود. «ژوان کورسل» با دانشجوهای ایرانی کانون پاریس، آشنا شد، غروب شب جمعهای، یکی از دوستانش «مسعود» لباس پوشید تا برای مراسم به کانون برود، «ژوان» پرسید: «کجا میروی؟» گفت: «دعای کمیل». ژوان گفت: «دعای کمیل چیه؟! اجازه میدهی من هم بیاییم؟» مسعود گفت: «بفرمایید.» ژوان چون پدرش مراکشی بود، عربی را خوب میدانست. با «مسعود» رفت و آخر مجلس نشست. آن شب ژوان توسل خوبی پیدا کرد. این را همه بچهها میگفتند. هفته بعد از ظهر آمد با لباسهای مرتب و عطرزده، گفت: «بریم دعای کمیل؟» گفتند: «حالا که دعای کمیل نمیروند!» تا شب خیلی بیتاب بود. یک روز بچههای کانون دیدند ژوان نماز میخواند، اما دستهایش را روی هم نگذاشته و هفته بعد دیدند که بر مُهر سجده میکند. «مسعود» شیعه شدن او را جشن گرفت. وقتی از «ژوان» پرسید: «چه کسی تو رو شیعه کرد؟» جواب داد: «دعای کمیل علی(ع).» گفت: «میخواهم اسمم رو علی بذارم.» کتاب «چهل حدیث» و «مسئله حجاب» را به زبان فرانسه ترجمه کرد. رفته بود لشکر بدر و به عنوان بسیجی، اسم نوشته بود و رفت عملیات مرصاد. هنوز یک هفته نشده بود که خبر شهادتش را آوردند. آن موقع، تقریباً 24 سال داشت. والدینش پس از سی سال از طریق اینترنت مزارش را پیدا کردند...
نظر: در شرایط فعلی دشمنان با تمام توان تلاش میکنند با تحریک جوانان تجمعاتی شکل دهند و شعارهایی علیه نظام سر دهند. یکی از شعارهایی که به آنها القا میشود این است؛ «نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران»، واقعاً در دلم چقدر برای ژوان کورسل دعا کردم که با دعای کمیل اینگونه رستگار شد و چه بسیار افرادی که رگ گردنشان برای ایرانی بودن باد میکند، اما با وطنفروشها، منافقین و ترامپ همدست میشوند که کشور را به آشوب بکشند.
https://eitaa.com/e_beman