اصلا خبر داری که ما را شام بردند؟ ما را میان کوچه ای بدنام بردند؟ در معرض چشمان خاص و عام بردند؟ وقتی میامد سنگها از بام؟.. بردند یک گوشه بازار زنها جمع بودند یک گوشه قومی بهر دعوا جمع بودند بازاریان دور و بر ما جمع بودند خیلی کتک خوردیم هر جا جمع بودند بر چادر من رد پا مانده از آنروز روی تنم جای عصا مانده از آنروز جان داد آخر دخترت یک گوشه تنها شرمنده ام از این امانت داری آقا : 💔 تو خودت از سر نی خوب تماشا کردی که چه بر زینب غمخوار چهل روز گذشت صلي الله عليڪ يا سيدناالمظلوم يا ابا عبدالله الحسين سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير، روزتون معطر بنام