🌸🕊🌸🕊🌸🕊🌸🕊🌸 هفتم نام پدر روایت پدر شهــ🌹ــید مصطفوی 🕊🕊🕊 ⏪ تقریبا 35 سال ميشه که من راننده ماشين سنگين هستم.🍃 تمام جاده هاي ايران رو زیرپام گذاشتم.🍃 روزهاي تلخ و شيريني روپشت فرمان سپري کردم.🍃 تقريبًاهفت سال مداوم در مسيرمشهد کار کردم.🍃 خدارا شكرميكردم كه هرهفته زيارت ⚜آقاعلي ابن موسي الرضا ⚜ نصيبم ميشود.🌺 ميلاد خيلي دوست داشت که همراه من به سرويس بيايد، اما من راضي نميشدم.🍃 ميترسيدم توي اين شغل ماندگار شود، اما گاهي براي تجربه هم كه شده ميلاد را با خودم ميبردم.🍃 در اين سفرها هم مقيد به انجام نماز اول وقت📿 و واجباتش بود.🍃 هميشه شبها ميديدم که باوضو ميخوابيد.👌 گاهي اوقات که فراموش ميکرد وضو بگيرد،ميديدم که از رختخواب بلندميشد،وضو ميگرفت وبعدمي خوابيد.👌 بعدهاشنيدم كه باوضوخوابيدن چقدرفضيلت داردو خواب انسان راعبادت ميكند.🍃 گاهي اوقات هم ميديدم که نماز شب📿 ميخواند.🍃 اما من چون اغلب روزها منزل نبودم، تربيت مادرش قرارگرفت ورشد پيدا کرد.🍃 همسرم بسيارزن مؤمن وبا خدائي بود.💫 دارد👇👇 @ebrahimdelha 🌸🕊🌸🕊🌸🕊🌸🕊🌸