. 😍 ❣ من یه دختری بودم که اصلا اهل نماز و قرآن نبودم به اسلام و ائمه‌ اعتقادی نداشتم حجاب نداشتم اصلا روزما فقط با خوشگذرونی های پر از گناه میگذروندم تا یه روز رفتم سرخاک یه شهید گمنام کلا وقتی چشمم افتاد به نوشته های سنگ قبر حالم یه جوری شد انگاری متحول شده بودم کلا دلم شکست اون دختری نبودم که وقتی چشمم به همچین چیزایی میوفتاد میخندیدم و میگفتم چقدر مردم سادن اومدم خونه و گفتم مامان حالم اینجوری شده وقتی چشمم به سنگ قبر این شهید گمنام افتاده خب مامانم یکم باهام حرف زد و شب خوابیدم و خواب دیدم که رفتم تو یه باغ خیلی بزرگ و دورم کلی مرد و زن بود تا دیدم حاج قاسم اومدم جلوم و گفت خوش اومدی دخترم و منم فقط اشک می‌ریختم تا یهو از خواب بیدار شدم و اون شب بلند شدم یه نماز شب خوندم منی که اصلا اهل نماز نبودم و فردا به مامانم گفتم مامان من چادر میخوام رفتم چادر خریدم و تصمیم گرفتم نماز بخونم چادر بپوشم و دلمو زهرایی کنم و الان ۵ ماهه که چادر میپوشم و هرشب با حاج قاسم حرف میزنم وقتایی دلم میگیره باهاش حرف میزنم و واقعا آروم میشم و الان واقعا اعتقاد دارم که شهدا زنده هستن 🌷شما هم اگر کرامتی از شهدا دیدید برامون ارسال کنید(: ↯ 🆔@ya_fatemat_al_zahra .