••🌱•• پارچه لباس پلنگی خریده بود، به یکی از خياطها داد و گفت: يک دست لباس كُردی برايم بدوز، روز بعد لباس را تحويل گرفت و پوشيد، بسيار زيبا شده بود، از مقر گروه خارج شد، ساعتی بعد با لباس سربازی برگشت! پرسيدم:لباست كو!؟ گفت: يكی از بچه های كُرد از لباس من خوشش اومد من هم هديه دادم به او! ساعتش رو هم به یک شخص ديگر داده بود، آن شخص ساعت را پرسيده بود و ابراهيم ساعت را به او بخشيده بود! اين كارهای ساده باعث شده بود بسياری از بچه ها مجذوب اخلاق ابراهيم شوند :)) 📚کتاب "سلام بر ابراهیم ۱"