❤️همدانی نمیخواست نگاهی را به خودش معطوف کند حمید حیدری برنامه ساز نوشت: 🔸در سمت تل زینبیه تکه زمین بزرگی بود با بنری روی سر در آن، روی بنر نوشته بود موکب ستاد بازسازی عتبات عالیات، در آن تکه زمین دو چادر خیلی بزرگ برپا کرده بودند شبیه سوله ها و هر شب چند هزار نفر آنجا اسکان پیدا می کردند. چند چادر کوچک تر و چند کانتینر هم بود در مجاورت همان چادرهای بزرگ. 🔸هوا بسیار سرد بود و به هر نفر نهایتا یک پتو می رسید که جواب گوی آن سرما نبود. دستشویی بیشتر از دویست متر با آنجا فاصله داشت و هر بار حداقل ۲۰ دقیقه معطلی در صف داشت. گروه کوچک ما در یکی از کانتینرهای این موکب مستقر بود چرا که وسایل تصویربرداری مان زیاد بود و... 🔸روز دوم حضورمان در کربلا بود که شهید حسین همدانی و خانواده اش برای اسکان آمدند آنجا. باورم‌ نمی شد فرمانده مهمی از نیروی قدس که آن زمان اشراف کاملی بر عراق داشت برای اسکان چنین جایی آمده باشد. در شرایطی که در مجاورتمان هتلی بود در قرق... . 🔸آفتاب تازه طلوع کرده بود و من دوربین را برداشته بودم که بروم بیرون و تصویر بگیرم. دیدم همدانی روی مقوایی نشسته و زیارت نامه ای می خواند. 🔸از دور لنز را تله کردم و شروع کردم به تصویر گرفتن. به محض اینکه متوجه شد، زیارت نامه را در جیب گذاشت و... 🔸همدانی حتی یک لحظه هم نمی خواست به چشم بیاید و نگاهی را به خودش معطوف کند و سد راهی باشد برای نگاه هایی که باید سمت خدا باشند. 🌍 eitaa.com/ebratha_ir ایتا 🌍 sapp.ir/ebratha.org سروش