🚨سفید شدن موی سر دختر در قبر
علامه طباطبائی نقل کردند استاد ما «آیتالله قاضی» میگفت: در نجف، مادر یکی از دخترهای اَفَنْدیها (سنیهای دولت عثمانی) فوت کرد. این دختر در مرگ مادر، بسیار گریه میکرد. هنگامی که جنازه مادر را داخل قبر گذاشتند، دختر داد میزد: من از مادرم جدا نمیشوم دیدند اگر بخواهند با اجبار دختر را از مادر جدا کنند، ممکن است جانش به خطر بیفتد. بنا شد دختر را در قبر کنار مادرش بخوابانند ولی روی قبر را از خاک انباشته نکنند، و فقط روی قبر را با تختهای بپوشانند و دریچهای هم بگذارند تا دختر نمیرد و هر وقت خواست از آن دریچه بیرون آید. فردا آمدند و سرپوش را برداشتند دیدند تمام موهای سرش سفیده شده است. پرسیدند چرا این طور شدهای؟
دختر گفت: شب کنار جنازه مادرم دیدم دو نفر از فرشتگان آمدند و در دو طرف ایستادند و شخص محترمی هم آمد و در وسط ایستاد، آن دو فرشته مشغول سؤال از عقائد مادرم شدند و او جواب میداد، سؤال از توحید نمودند، جواب درست داد، سؤال از نبوت نمودند، جواب درست داد که پیامبر من محمد است. تا این که پرسیدند: امام تو کیست؟ آن مرد محترم که در وسط ایستاده بود گفت: «لَسْتُ لَها بِاِمامِ؛ من امام او نیستم»
در این هنگام آن دو فرشته چنان گرز بر سر مادرم زدند که آتش آن به سوی آسمان زبانه میکشید. من بر اثر وحشت زیاد موهای سرم سفید شد.
مرحوم قاضی میفرمود: چون تمام طایفه آن دختر، اهل تسنن بودند، تحت تأثیر این واقعه به همراه دختر، شیعه شدند!
📙 معادشناسی، علامه حسینی تهرانی، ج ۳، ص ۱۱۰.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ