#دلنوشته
هر صبح تند تند دعای عهد را چشم بسته زمزمه می کنم.
به ران پایم می زنم و زبانم "العجل" می گوید،
دلم❤️ اما...
چیز دیگری می گوید انگار...
رفتارم این طور نشان می دهد...
.
.
به خیالم با ۴۰ صبح دعای عهد خواندن یارتان می شوم اما...
آخر کدام یاری جمعه را تا لنگ ظهر می خوابد ...؟😔
.
.
چه کنم آقا!؟
من یار نیستم، قبول!
اما شما مولایی، تا همیشه...
چه کنم که گناهانم سد شده بین من و شما...
پرده شده بر چشمم که جمالتان را نمی بینم...
اصلا
"خوب کردی که رخ از آینه پنهان کردی،
هر پریشان نظری [مثل منی] لایق دیدار تو نیست..."
.
.
.
حکایت من هم شده قصه ی آن غلامی که هم دزدی می کرد و هم
عاشق حضرت حیدر بود...
تو هم بیا و مرا قصاص کن...
فقط بیا!
فقط نگذار این قصاص دوری از تو باشد...💚
💕💕💕