. | | ☆ در حال تلاش برای خانواده! ☆ 🔅 : محمّد بن منکدر می گفت: من گمان نمی کردم امام زین العابدین(ع) جانشینی برتر از خود بنهد، تا آن که پسرش امام باقر(ع) را دیدم و خواستم بدو پند دهم؛ ولی او مرا پند داد. دوستانش به منکدر گفتند: امام(ع) به چه چیزی تو را پند داد؟ 🔸 گفت: در ساعات گرم روز به یکی از مناطق مدینه رفتم. امام باقر ـ که مردی تنومند و سنگین بود ـ مرا دید. او به دو غلام سیاه یا دو برده تکیه کرده بود. با خود گفتم: سبحان اللَّه! در این ساعت، بزرگی از بزرگان قریش، در طلب دنیاست! خوب است او را اندرز دهم. به او نزدیک شدم و سلام کردم. او در حالی که عرق می ریخت، به تندی جواب سلام مرا داد. ▫️ گفتم: خدا حالت را نیکو گردانَد! بزرگی از بزرگان قریش، در این ساعت در طلب دنیاست!؟ هیچ می دانی اگر در این وضع، مرگ تو فرا رسد، چه می کنی؟ 🔅 فرمود: «اگر مرگم در این وضع فرا رسد، در حالی فرا رسیده است که من در حال فرمانبری از خدا هستم و با این فرمانبری و اطاعت، خود و خانواده ام را از نیاز به تو و مردم باز می دارم. من از این می هراسم که اگر مرگم، در حال معصیت خدا رسد، چه کنم». ▫️ گفتم: خدا بر تو رحمت آورَد! راست می گویی. من خواستم به تو پند دهم؛ لیکن تو به من پند دادی. 📚‎ دانشنامه قرآن و حدیث ج ۱۰ ص۲۲۰ @eeshg1 🔰 🔰