🏴‍ 🏴 🏴 🏴 ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ در كنج ويران غوغا به پا شد طفل سه ساله حاجت روا شد گويد خوش آمد با چشم گريان ذكر لبانش بابا حسين جان بابا حسين جان (3) بابا نظر كن بر روي نيلي از پا فتادم از ضربِ سيلي بگشا دو چشمت بر روي دختر رويم شده چون رخسارِ مادر بابا حسين جان (3) بر جسم كوچك دارم نشانه هم جاي سيلي هم تازيانه پاي برهنه در آن بيابان زخمي شدم از خارِ مغيلان بابا حسين جان (3) امشب سر تو بر دامن من گرديده نزديك جان دادن من پيوسته اين را با تو بگويم آيم كنارت پيش عمويم بابا حسین جان (۳)