#روضه_حضرت_رقیه
( سلام الله علیها )
#استاد_حیدرزاده
درد كمر
تمام توان مرا گرفت
این زخم سر
قرار و امان مرا گرفت
بابا سرم هنوز
كمی تیر می كِشد
دستی رسید و
روح و روان مرا گرفت
تا پیش من رسید
دگر مهلتم نداد
( الهی نبینی دختر سه ساله رو میزنند ، الهی نبینی خواهر کوچولوتو میزنند ... )
تا پیش من رسید
دگر مهلتم نداد
انگار از سرِ تو
نشان مرا گرفت ..
می خواستم كه
رو سری اَم را گِره زنم
( آی مادری که امشب دختر کوچولوتو آوردی ، آی ی ی ی... دیگه روضه خون نمیخوای ، نگاه به این صورت کوچولوش کن ... )
می خواستم كه
رو سری اَم را گِره زنم
گیسم كشید و
نطق زبان مرا گرفت ..
( تا سر رو دید ، زبونش لُکنت گرفت ، بابا بابا بابا ... )
دانی چرا یتیم تو
لُكنَت گرفته است ؟
( ببینم با این یه بیت چه میکنی ؟ امشب جواز کربلات رو باید بگیری ازخانم رقیه ، اگه بی بی امضا کنه ، باباش برنمی گردونه ، خیلی دوستش داره ، اگه دوستش نمیداشت ، توو خرابه با سرِ بریده نمی اومد به دیدنش ، ... خیلی دوستش داره ...) بابا :
دانی چرا یتیم تو
لُكنَت گرفته است ؟
با یك كِشیده
لفظِ لسان مرا گرفت ؟
#استاد_محمود_ژولیده
#روضه_شب_سوم_محرم
،┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄
💠 اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ 💠
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها