. در بیا آقا که میون روضه تو رو خونده امّ البنین گریزش بازم به علقمه رفت با صورت شد نقش زمین نشسته بازم روی خاک ِغم میخونه از دست و مشک و علم میگه ای منتقم دیگه بیا به حقّ دستایی که شد قلم ای وای به اشک مادر، یارب اِنْتَقِم ای وای به آه ِمضطر، یارب اِنْتَقِم ای وای به چشمای تر، یارب اِنْتَقِم اللهم عجّل لولیک الفرج..... 🌸🌸🌸🌸🌸 زبان حال با حضرت عباس علیه السلام: کشیدم رو خاک برات نقش قبر آخه دورم از کربلا برای مرگم بسه وللهه مقام دستای جدا تو ای سقای آل بوتراب شدی شرمنده از قحطی آب شدی روی نیزه شرمنده تر با دیدن سر طفل رباب عباس سرت رو نیزه رف تا شهر شام عباس رو نیزه گریه می کردی مدام عباس میدیدی زینب رو تو ازدحام اللهم عجّل لولیک الفرج..... 🌸🌸🌸🌸🌸 دارم می میرم کجایی عباس ندارم تاب ِ موندنو تو که بی دستی چطور میگیری یه گوشه تابوت منو شنیدم وقتی شد دستت جدا شده فرقت با عمودی دوتا حسین وقتی تیر از چشمت کشید به ناله هاش خندیدن دشمنا عباس شنیدم پیش تو قدش خمید عباس چه بلاهایی بعد تو کشید عباس سرش رو از قفا دشمن برید اللهم عجّل لولیک الفرج..... ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) .👇