۱۴۴۶ ای‌ دلاور رشیدِ خیمه‌های من اباالفضل کی‌می‌تونه‌جاتو پُر کُنه برای من اباالفضل؟ سی‌وهشت‌ساله‌فقط‌صِدام‌زدی‌سیّدوسَرور مونده‌حسرت‌به‌دلم یه‌بار بهم بگی برادر... علمدارم ماه‌شب‌افروزِ بنی هاشم آرامشه تو خیمه‌ها حاکم تاوقتی تو کنار مایی علمدارم به بودنت گرمه دل زینب قدم بزن مقابل زینب تو جِبَلُ الوِقار مایی کس‌وکارم سپه‌دارم  ابالفضل‌ وفادارم ابوفاضل ____ می‌دونم طاقت‌موندن توی‌خیمه رو نداری بچّه هام منتظرن بری براشون آب بیاری نذار از تشنگی‌ یکی‌یکی‌ جون بِدَن برادر مشک و بردار به قلب شریعه بزن برادر یه بار دیگه از‌ کار بچّه‌ها گِرِه‌واکن مُعجزه‌ای‌شبیه‌موسی‌کن حرم به تو امیدواره برادرجان هوای خیمه‌بی‌تو دلگیره دیر نکنی رقیّه می‌میره رنگ به صورتش نداره بلندبالا مَه‌ِکامل بِنَفسی‌انت‌اَبوفاضل ابوفاضل ___ تاصدای‌ناله‌ی اَدرِک‌ اَخا اومد به گوشم فهمیدم دیگه باید پیرهنِ کهنه‌رو بپوشم خدا نگذره از اونکه دستای‌تو رو قلم کرد یه‌جوری‌پاشیدی‌ازهم‌که‌نمیشه‌توروجَم(ع)کرد نخور غصّه آبم‌نیاری باز تو سقّایی توغرق‌خونم‌باشی‌زیبایی ای ماه در خُسوفِ زینب چقدر سخته بدونِ مَحرم بمونن زنها بی‌من‌وتو قراره که فردا بره به‌سمت کوفه‌زینب غمت‌سنگین غمت‌مشکل پاشواز جات ابوفاضل ابوفاضل _ ✍ .