۱۱ (قتلگاه) کاروان حسین ز کربلا می رود به اسیری سوی شام بلا می رود همه تن های پاک بی کفن روی خاک وای از این غم۲ بدن ساجدین به زیر زنجیر کین از غم داغ بابا شده او دلغمین دل او خون شده عمه محزون شده وای از این غم۲ زین همه ظلم و کین جان همه بر لب است در کنار حسین خواهر او زینب است عمه با اشک و آه آمده قتلگاه وای از این غم۲ گوید ای جسم پاره تو حسین منی پسر فاطمه نور دو عین منی زینبم خواهرت آمدم در برت وای از این غم۲ بر زمین فتاده برادر پاک او آمده در کنار پیکر چاک او می زند خواهرش بوسه بر حنجرش وای از این غم۲ دخترش سکینه ز دیدنش خونجگر داغ بابا زده بر دل و جانش شرر دشمنان آمدند دخترش را زدند وای از این غم۲