من کجا و مادری کردن برای آل عصمت عذر خدمت دارم و از روی زهرا شرمگینم گریه کردم پا به پای زینب اما پاک کردم اشک او با معجر خود اشک خود با استینم قد کشید عباس با شیر من و نان ولایت نان خوشبویی که خورد از دست شاهنشاه دینم در حضور پاک اربابان خود اموخت این که من دو زانو با ادب پایین سفره می نشینم خورده نان مانده از ان سفره را دادم به عالم عالمی حاجت روا از سفره ام البنینم تا علی اکبر و قاسم به من گفتند مادر در دلم گفتم که اکنون واقعا ام البنینم گر تو را در خانه محبوب مهمانت کنند گول نعمت را نخور مشغول صاحب خانه باش