⭕️ عفاف گرایی به سبک شہدا فرار عبدالحسین برونسی سربازیش را باید داخل خانهٔ جناب سرهنگ می گذراند. آن هم زمان شــاه! وقتی وارد خانه شد و چشمش به زن نیمه عریان سرهنگ افتاد بدون معطلی پا به فرار گذاشت و خودش را برای جریمه ای که انتظارش را می کشید، آماده می کرد جریمه اش تمیز کردن تمام دستشویی های پادگان بود. ۱۸ دستــــشویی که در هر نوبت ۴ نفر مامور نظافتشان بودند. هفت روز از این جریمه سنگین می گذشت که سرهنگ برای بازرسی آمد و گفت: بچه داهاتی: سر عقل اومدی؟ عبدالحسین گفت: این ۱۸ توالت که سهله، اگه سطل بدی دستم و بگی همه این کثافت ها رو خالی کن تو بشکه و ببر توی بیابون و تا آخر سربازی هم کارت همین باشه با کمال میل قبول می کنم؛ اما دیگه تو اون خونه پام رو نمی ذارم کتاب خاک های نرم کوشک،ص ۱۶