🔻شیخ‌فضل‌الله نوری و مشروطۀ سکولار-۲ (به روایت آیت‌الله بهجت) ۸. شیخ محمّدحسین اصفهانی می‌گفت: از زمانی که شیخ‌فضل‌الله نوری را به دار آویختند، دیگر این ملّت روز خوش نخواهند دید(در محضر بهجت، ج۲، ص۳۸۴). ۹. ما تحقیقاً فهمیدیم ‌که شیخ فضل‌الله نوری را «استعمار» کشت برای ‌اینکه چرا مشروطه نمی‌شوی؟ مشروطه‌شدن، «مقدّمیّت» دارد برای اینکه مسلّط شود بر تمام این کشور(درس خارج اصول، ١٣٨٨/٠٢/١۶) ۱۰. از آقای اشعری که ـ عالم راستگویی است ـ نقل شده که می‌گفت: دایی من که سیّد، و از شاگردان شیخ‌فضل‌اللّه نوری بود، در شبی که جنازۀ ایشان را به قم آورده بودند تا فردا در حجره دفن کنند، در همان حجره، صدای قرآن از جنازۀ آن مرحوم شنیده بود. آقای دیگری نقل کرده است: لب ایوان مقبره، در صحن مطهر حضرت معصومه –علیهاالسلام- نشسته بودم، شنیدم از مقبرۀ شیخ فضل‌اللّه نوری، صدای قرآن می‌آید. به طرف مقبره رفتم، دیدم کسی نیست، بازگشتم تکرار شد، خلاصه یقین کردم که صدای قرآن از خودِ صاحب قبر است(در محضر بهجت، ج۱، ص ۲۳۷). ۱۱. خیلی مشکل است که انسان «از اوّل»، آیندۀ حوادث را ببیند؛ زیرا «باطلِ محض» را به‌صورت «حقّ محض» به انسان نشان می‌دهند. سیّد محمّدکاظم یزدی، از اوّل دربارۀ مشروطه می‌فرمود: به اجدادم قسم، «دروغ» می‌گویند؛ کلِمَةُ حَقٍّ یُرادُ بِهَا باطِلٌ؛ سخن حقّی است که مقصودشان از آن، باطل است. خدا می‌داند یک «فریب‌خوردن» چه عواقبی در پی دارد(در محضر بهجت، ج۲، ص۹۷). 🖇 تکملۀ تحلیلی: آیت‌الله بهجت، طلبه نجف بودند و با بزرگان آن حوزه، ارتباط داشتند و بدین سبب، با یک واسطۀ معتبر - که همان اساتیدشان باشند - متن مشروطه را روایت می‌کنند. پس طبیعی است که آیت‌الله بهجت به سبب نزدیکی و تعامل مستقیم و غیرمستقیم، لطایف فراوانی از جزییّات مشروطه بدانند که در کتاب‌ها نیست. تطورات مشروطه این‌گونه بود: الف. تولّد مسأله: ظلم عُمال دولت قاجار به مردم ب. پاسخ اوّلیّه: تشکیل مجلسِ عدالت‌خانه ج. پاسخ ثانویّه: تشکیل مجلس مشروطه د. اصلاح پاسخ ثانویّه: مشروطۀ مشروعه هـ . مواجهۀ حذفیِ نیروی روشنفکری با قید مشروعه و. غلبۀ مشروطۀ سکولار ز. شکل‌گیریِ دولتِ سکولارِ رضاخانی. در دورۀ مشروطه، پای ساختار تجدّدی به جامعۀ ایران باز می‌شود و در مقابل دوقطبیِ قبلی، قطب سوّمی شکل می‌گیرد که هنوز برای کنشگران بومی ما در آن دورۀ تاریخی، شناخته‌شده نیست. برخی قائل به همسانی این ساختار با شریعت هستند، از قبیل آخوند خراسانی و نائینی و در پی مصالحه و اجتماع هستند. اما در مقابل، شیخ فضل‌الله، جوهر تجدّد را می‌فهمد و برنمی‌تابد اما با توجه به اضطرار تاریخی، به طرح حداقلیِ مشروطۀ مشروعه بسنده می‌کند. در این طرح، مشروطه از عالَم تجدّد جدا می‌شود، اما در عین حال، نهایت غایاتِ ساختاریِ ما نیست. چرا علما در نقطۀ آغاز، در پی مجلسِ عدالت‌خانه بودند نه مجلس تقنینی؟! مگر قضاوت بدون قانون، میسّر است؟! در ذهن آنها، قانون هم قانونِ شرع است و از این جهت، حاجت به تشریع نیست. شاید جامعه نیز هنوز آنچنان پیچیده نشده بود که نیازمند تقنین در صغرویات باشد. این جابجاییِ ساختاری را نباید از نظر دور داشت؛ یعنی فرزند طبیعیِ جامعۀ ما مجلسِ عدالت‌خانه بود نه مجلس تقنینی. برخی اعتنایی به این تحمیل ساختاری نکرده و بر اساس نظریۀ انتخاب عاقلانه، آن را توضیح داده‌اند. مطهری می‌گوید مطالعه تاریخ نشان می‌دهد که روحانیّت شیعه، کنشگریِ اصلاحیِ بیشتری داشته و روحانیّت سنی، نظریه‌پردازی بیشتری. فقر فکرِ بدیل، ما را در گرداب انداخت. اگر مجلسِ عدالتخانه تشکیل می‌شد و علمای تهران مسلّط می‌شدند، چه‌بسا به‌تدریج، قدرت به دست می‌آوردند و علما، حکومت دینی تشکیل می‌دادند، نه اینکه در اثر استقرار پهلوی، وضع از زمان قاجار هم بدتر بشود. عدالتخانه، فرزند روند تاریخیِ بومی ما بود، نه مشروطه. از متن کلّیّت تاریخی ما، عدالتخانه و حکومت دینی برمی‌آید نه مشروطه. https://eitaa.com/mahdi_jamshidi60