با خودم گفتم:حالا گیرم استاد منو شناخته بود اصلا برای چی میخواست این موضوع رو به من یادآوری کنه!! اونکه یه برخورد ساده بود بینمون!!دلیلی هم نداشت من سوار ماشین شخصی اونم کسی که نمیشناسم بشم بیشتر از اینکه با فهمیدن اینکه کجا دیدمش به سوالای توی سرم جوابی داده بشه تو فکر فرو رفتم، یه کم که بارون سبک تر شد برگشتیم خونه... دو روزی بعدش با استاد مهنامی کلاس داشتیم یه مقدار از مقاله رو آماده کرده بودم تا بعد از کلاس راجع بهش حرف بزنیم تا فکر نکنه کاری انجام ندادم بعد از کلاس قبل از اینکه از کلاس بره رفتم تا باهاش صحبت کنم ولی تا گفتم؛ میخوام در مورد مقاله صحبت کنم گفت:نیم ساعت دیگه برم دفترش با حرص به اجبار برگشتم تا کیف و جزوه هامو بردارم و از کلاس برم بیرون مهسا متوجه شد بهم ریختم گفت:چیه چیزی شده!! گفتم:نه میخواستم این دو ساعت بین کلاس رو برم داروخانه حالا باید کلی منتظر بمونم تا برم دفتر استاد مهنامی مهسا گفت:استاد مهنامی ی دیگه حتما میخواد کلی ازت مقاله ات ایراد یگیره اینجوری سر پا به دلش نمیچسبه و خندید... یه کم خودم رو به خوندن جزوه ی ساعت بعد مشغول کردم تا نیم ساعت گذشت و رفتم دفترش در زدمو وارد شدم نگاهی بهم انداخت و گفت:بفرمایید بشینید نشستم و نوشته هامو از کیفم بیرون آوردم و گذاشتم روی میز و گفتم: با توجه به منابعی که تونستم سرچ کنم و تحقیقاتی که کردم تا الان نتیجه چیزی هست که دادم خدمتتون استاد مهنامی خم شد و نوشته ها رو برداشت و شروع کرد به خوندن یه کم گذشت گفت: مرتب و منظم نوشتید اما مقدمه رو کمی با توضیح بیشتر بنویسید بعدم ادامه داد ترتیبی میدم به بخشهای بیمارستان سر بزنید و در مورد تاثیر رفتار پرستارها روی بهبود بیمارها هم از خود بیمارها پرس و جو کنید گفتم:چشم استاد همینطور که سرش هنوز روی نوشته هام بود گفت:هنوز روی حرفتون هستید گفتم: چه حرفی استاد!! نگاهی به من انداخت و گفت: اینکه این موضوع ربطی به رشته ی شما نداره؟ گفتم:خب نمیشه تاثیر اخلاق و رفتار یه پرستار رو نادیده گرفت؛ سرش رو از روی نوشته بلند کرد و گفت:همین!! دلم میخواست بهش بگم منظورش از اینجور رفتارا چیه اصلا این موضوع چه ربطی به موضوع درسی که باهاش دارم داره اما با خودم فکر کردم بدون حرف حدیث این تحقیق رو تموم کنم تحویل بدم گفتم:ببخشید استاد میتونم مرخص بشم گفتم:بله بفرمایید، موقع برداشتن نوشته هام یه لحظه انگار چیزی شده باشه سرشو بالا کرد و نگام کرد حس کردم میخواد چیزی بگم نگفت؛اما معلوم بود از چیزی ناراحت شده ولی حرفی نزد... ....... ‌🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸