🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 🌷حکایت پندآموز 💢انگشتش سینه ام را سوزاند❗️ 🌻عالم زاهد، حاج آقا سیّد هاشم حائری، فرمود: ◀️من از یک یهودی صد دینار قرض گرفتم. پس از این که نصف آن را پس دادم، دیگر او را ندیدم و هر چه گشتم، او را پیدا نکردم. ◀️شبی خواب دیدم که قیامت برپا شده است و مردم برای حساب و کتاب ایستاده اند. خدا با لطفش به من اجازه ی ورود به بهشت داد. ◀️هنگامی که در صراط(پلِ روی جهنّم) قرار گرفتم، ناگهان آن یهودی، مانند شعله ای، از آتش جهنّم بیرون آمد، راه عبور را بر من بست و گفت: ◀️تا پنجاه دینار مرا ندهی، نمی گذارم که از صراط بگذری! گریه کردم و گفتم: من در این جا پولی ندارم که بدهم! ◀️گفت: پس بگذار یک انگشتم را روی یک عضو تو بگذارم! پذیرفتم. هنگامی که انگشتش را بر سینه ی من گذاشت، از شدّت سوزش بیدار شدم و دیدم که سینه ام زخم شده است و دارد سخت می سوزد! ◀️آن گاه این عالم بزرگوار سینه اش را باز کرد و پس از این که همه ی حاضران دیدند زخم سختی روی سینه ی او است، گفت: تا کنون هر چقدر درمان کرده ام، خوب نشده است! ⭕️همه‌ی بینندگان با صدای بلند گریستند.. 🌹 @elalla 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺