گوسفندمآبانه است؛ يعني روي حس تقليد و حکايت، پيروي از ديگران از ما سر مي‌‌‌‌‌زند. اين حس اختصاص به کار بد يا کار خير ندارد، در هر دو ناحيه هست و به همين دليل است که پيشقدم در کار خير مزد و پاداشي برابر با ساير افراد پيرو دارد و پيشقدم در فساد و خرابي هم کيفري مساوي با همه پيروان خويش‌‌‌‌‌دارد. حالا که چنين حسي در بشر هست که از عمل ديگران پيروي مي‌‌‌‌‌کند پس چه بهتر که علاقه مندان واقعي به نيکي و خير و صلاح از همين حس عمومي بشر استفاده کنند و با پيشقدم شدن در راه خير، بشر را به راه خير هدايت و راهنمايي کنند. آن که پيشقدم مي‌‌‌‌‌شود دو کار به صورت يک کار انجام مي‌‌‌‌‌دهد: يکي اينکه خود آن عمل را که خير است انجام مي‌‌‌‌‌دهد، ديگر اينکه سِمَت هدايت و راهنمايي پيدا کرده است. براي هدايت و راهنمايي بشر دو راه است: يکي راه گفتن و نوشتن و ديگر راه پيشقدم شدن، و هرگز گفتن به قدر پيشقدم شدن اثر ندارد. بزرگان گفته‌‌‌‌‌اند: «دو صد گفته چو نيم کردار نيست». يک فرق ميان مکتب انبيا و مکتب فلاسفه و حکما اين است که حکما تنها اهل نظريه و تعليم و تدريس مي‌‌‌‌‌باشند و سر و کارشان تنها از راه زبان با افکار و ادراکات بشر است ولي پيغمبران به آنچه مي‌‌‌‌‌گويند قبل از آنکه از ديگران تقاضاي عمل بکنند خودشان عمل مي‌‌‌‌‌کنند و لهذا تا اعماق روح بشر نفوذ مي‌‌‌‌‌نمايند، قلب و احساسات بشر را تحت تصرف خويش در مي‌‌‌‌‌آورند. سخن از زبان بيرون مي‌‌‌‌‌آيد و از گوش مي‌‌‌‌‌گذرد ولي عمل، موجي و انعکاسي عميق در روح ديگري پديد مي‌‌‌‌‌آورد. اثر سخن هم وقتي هست که توأم با ايمان و عقيده و داغي روح باشد و اگر روح با ايمان بود قهراً عمل را هم به دنبال دارد و بي‌‌‌‌‌اثر نمي‌‌‌‌‌ماند. اولياي خدا مردم را با عمل خود تحت تأثير قرار دادند نه تنها با سخن. در اطراف حق و عدالت و انصاف و کرم و تقوا و گذشت و فداکاري 👇👇👇