توی شیراز، سیدعلی اکبر فال اسیری قیام میکنه، روی منبر میگه؛
وقت، وقت جهاده، من یه شمشیر دارم و دو قطره خون، هر بیگانهای که برای توتون و تنباکو بیاد شیراز، شیکمش رو پاره میکنم😐
مامورین دولتی نصفهشبی میان سید رو میدزدن و میبرنش عراق و فرداش چند هزار نفر از مردم شیراز، توی شاه چراغ تجمع میکنن.