.
#زمزمه
#زمینه
#شب_هشتم_محرم ۱۴۴۶
#سبک_من_این_پایین_تو_اون_بالا
قبل رفتن یه سری به خیمهها بزن عزیزم
لحظهی وداع باتو بیامون اشک میریزم
میوهی دلم چجوری تورو از شاخه بچینم
یعنی باورم بشه قراره داغت رو ببینم
علیاکبر
پیشچشامقدمبزنبابا
تو رحمکنبهحالمنبابا
کهدشمنم رحمی نداره
جگرگوشه
پُشتِسرتو ناله سر دادم
بهحال احتضار افتادم
چونکه ندارم راهِچاره
سراپا مثل پیغمبر جوان من علیاکبر
علیجانم
____
هیچکیجز خُدا نمیدونهعزیزم چی کشیدم
نالهی یا ابتای تو رو وقتی که شنیدم
افتادم باصورت از بالای مرکبم کنارت
وقتی دیدم قبل من رسیده زینبم کنارت
روی زانو
خودمرو پیشتو کشیدم من
پهلوی زخمیتو که دیدم من
مدینه شد برام تداعی
من از حلقت
لختهیخونروکهدر آوردم
آه تورو شنیدم و مُردم
چه داغی بود و چه وداعی
خدادیدی؟قدم تا شد جوونم ارباّارباشد
علیجانم
__
دست تنها نمیتونم ببرم تورو به خیمه
کهبهقیمت دفاعاز منشدی تو قِیمهقِیمه
اگهزندهبمونم تا به ابد سیاه میپوشم
تابوت توشد عباییکههمیشهبود رو دوشم
جوونهایِ
حرم رو میزنم صدابابا
بابای پیر تو نداره نا
قوّت دیگه از زانوهام رفت
علیاکبر
نمیشهداغترو تحمّلکرد
بلنوشو رو پایخودت برگرد
نورِچِشَم،سویِچشامرفت
زمینگیرم علیاکبر ببینپیرم علیاکبر
علیجانم
_____
#محمد_قاسمی✍
.