. من زینت دوش غریب کربلایم من راوی داغ حسین سرجدایم من نور چشم زهرا ؛ من جان زینبینم ریحانه رباب و ؛ سکینه حسینم یا حضرت سکینه ....... من پیکر بابای خود صد پاره دیدم با عمه نیزه از تنش بیرون کشیدم من دیده ام که عمه ؛ گشته غریب و تنها می خورد تازیانه ؛ میگفت واحسینا یا حضرت سکینه ....... شش ماهه پاره گلو یادم نرفته قنداقه خونین او یادم نرفته دیدم به شام و کوفه ؛ خون بر دلِ رباب است راس علی اصغر ؛ مقابل رباب است یا حضرت سکینه ....... ویرانه را من غرقِ اشک و ناله دیدم آن شب که داغِ خواهرِ سه ساله دیدم دیدم سرِ بریده ؛ بر دستِ خواهرم بود از بسکه خورده سیلی ؛ شبیه مادرم بود یا حضرت سکینه .👇