✅سپاه اسلام، قلعه های یهودیان را يكى پس از ديگرى فتح كردند تا به آخرين قلعه، خیبر كه از همه محكمتر بود و فرمانده معروف يهود، «مرحب» در آن قرار داشت، رسيدند.
حضرت(ص) دستور حمله عمومى را به فرماندهى ابوبكر صادر كرد.
از طرفی مرحب، برای تقویت نیروهای خودی و تضعیف نیروهای اسلام، در حالی که رجز میخواند، از قلعه خارج شد و هماورد میطلبید.
اما ابوبکر نتوانست، در مقابل پهلوان یهود عرض اندام کند و در نهایت فرار کرد.
فردای آن روز رسول اکرم(ص) عمر بن خطاب را به فرماندهی گروهی به نبرد با یهودیان فرستاد.
حاکم نیشابوری می نویسد :
📋《أَنَّ النَّبِيَّ(ص) دَفَعَ الرَّايَةَ يَوْمَ خَيْبَرَ إِلَى عُمَرَ فَانْطَلَقَ، فَرَجَعَ يُجَبِّنُ أَصْحَابَهُ وَ يُجَبِّنُونُهُ》
♦️حضرت رسول اکرم(ص) پرچم را به عمر داد او نیز به میدان رفت و سپس ترسید و بازگشت و فرار کرد.(۱)
در این هنگام، پيامبر اکرم(ص) فرمود :
📋《لَأُعْطِيَنَّ الرَّايَةَ غَدًا رَجُلاً يُحِبُّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ، وَ يُحِبُّهُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ یَفَتَحَ اللَّهُ عَلَى یَدیَهِ لَیسَ بفَرَّار(کَرَّارَاً غَیرَ فَرّارٍ)》
♦️همانا فردا این رایت را به مردی که خدا و رسولش را دوست دارد و نيز خدا و رسول او دوست دارند، خواهم داد که او حمله كننده ى است كه فرار نمى كند.
فردا همگى آماده بودند، تا بار ديگر فرمان حمله بگيرند.
ياران شب را به صبح رساندند، در حالى كه در اين فكر بودند كه پرچم فتح سر انجام به چه كسى واگذار مى گردد.
هنگامی که صبح شد، رسول اکرم(ص) امام علی(ع) را خواست و فرمود :
📋《أَيْنَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ(ع)؟》
♦️علی(ع) کجاست؟
گفتند : علی(ع) به درد چشم مبتلا شده و استراحت میکند.
پیامبر(ص) فرمود : علی(ع) را بیاورید!
پس؛
📋《فَلَمَّا جَاءَ بَصَقَ فِي عَيْنَيْهِ وَ دَعَا لَهُ، فَبَرَأَ حَتَّى كَأَنْ لَمْ يَكُنْ بِهِ وَجَعٌ》
♦️وقتی امام علی(ع) آمد، حضرت رسول اکرم(ص) برای شفای چشم او دعا کرد و به برکت دعای رسول خدا(ص)، امام علی(ع) بهبود یافت.
آنگاه رسول اکرم(ص) فرمود :
📋《خُذْ هَذِهِ الرَّايَةَ فَامْضِ بِهَا حَتَّى يَفْتَحَ اللَّهُ عَلَيْكَ》
♦️این پرچم را بگیر و آن را با خود ببر تا خدا خیبر را بر تو بگشاید.
آنگاه پرچم را به دست علی(ع) داد.
امام علی(ع) عرضه داشت :
📋《یا رَسُولَ اللَّه(ص)! أُقَاتِلُهُمْ حَتَّى يَكُونُوا مِثْلَنَا!》
♦️ای رسول خدا(ص)! آنقدر با آنان میجنگم تا اسلام بیاورند!
پیامبر اکرم(ص) فرمود :
📋《انْفُذْ عَلَى رِسْلِكَ حَتَّى تَنْزِلَ بِسَاحَتِهِمْ، ثُمَّ ادْعُهُمْ إِلَى الإِسْلاَمِ ، وَأَخْبِرْهُمْ بِمَا يَجِبُ عَلَيْهِمْ مِنْ حَقِّ اللَّهِ فِيهِ، فَوَاللَّهِ لَأَنْ يَهْدِيَ اللَّهُ بِكَ رَجُلًا وَاحِدًا ، خَيْرٌ لَكَ مِنْ أَنْ يَكُونَ لَكَ حُمْرُ النَّعَمِ》
♦️به سوی آنان حرکت کن و چون به قلعه آنان رسیدی، ابتدا آنان را به اسلام دعوت کن!
به خدا سوگند! اگر خدا یک نفر را به دست تو هدایت نماید، بهتر از آن است که دارای شتران سرخ موی باشی.(۲)
سپس امام علی(ع) رهسپار میدان نبرد شد.
نخستين كسى كه از يهوديان همراه با كاروان خود بر مسلمانان حمله كرد، حارث، برادر مرحب بود.
مسلمانان پا به فرار گذاشتند؛ ولى امام على(ع) به تنهايى پايدارى فرمود و ضرباتى به يكديگر زدند و سرانجام حارث به ضربت شمشير امیر المومنین(ع) كشته شد.
ياران حارث به سوى حصار گريختند و وارد آن شدند و در را بستند.
در اين هنگام مرحب بيرون آمد و اين رجز را خواند :
📋《قَدْ عَلِمَتْ خَيْبَرُ أَنِّي مَرْحَبٌ
شَاكِي السِّلَاحِ بَطَلٌ مُجَرَّبُ
إِذَا السُّيُوفُ أَقْبَلَتْ تَلَهَّبُ
أَطْعَنُ أَحْيَانًا، وَحِينًا أَضْرِبُ》
♦️در و ديوار خيبر مى داند كه من مرحب هستم؛ سراپا سلاح و پهلوان كار آزموده، غالبا ضربه مى زنم و گاهى هم ضربه مى خورم!(۳)
امام على(ع) پيش آمد و رجزى در برابر او سرود و چنين گفت :
📋《أنا الَّذِي سَمَّتْنِي أُمِّي حَيْدَرَةْ،
كَلَيْثِ غَابَاتٍ كَرِيهِ الْمَنْظَرَةْ،
أُوفِيهِمُ بِالصَّاعِ كَيْلَ السَّنْدَرَةْ》
♦️من همان كسى هستم كه مادرم مرا حيدر خوانده ؛ مرد دلاور و شير بيشه ها. بازوان قوى و گردن نيرومند دارم و در ميدان نبرد همانند شير بيشه صاحب منظرى مهيب هستم.(۴)
رجزهاى دو قهرمان پايان پذيرفت.
صداى ضربات شمشير و نيزه هاى دو قهرمان اسلام و يهود وحشت عجيبى در دل ناظران به وجود آورد.
حاکم نیشابوری می نویسد :
📋《فَضَرَبَ مَرْحَبًا فَفَلَقَ رَأْسَهُ فَقَتَلَهُ، وَكَانَ الْفَتْحُ》
♦️ناگهان شمشير برنده و كوبنده قهرمان اسلام بر فرق مرحب فرود آمد و سپر و كلاه خود و سنگ و سر را تا دندان دو نيم ساخت و مرحب کشته شد و سپاه اسلام پیروز شد.(۵)
مرحب به زمین افتاد، فریاد خوشحالی مسلمین در فضا طنینانداز شد.
@emame3vom
ادامه مطالب :👇