. روزی که کفن پوش شدی دخترمن باخاک هم آغوش شدی دخترمن بودی توچراغ لاله درصحن چمن افسوس که خاموش شدی دخترمن ازآن ساعت که رفتی ازبرمن خدا داند چه آمد برسرمن عزیزم بعد مرگ جانگدازت به تنگ آمددل غم پرور من دلا دیدی که آخر دخترم رفت یگانه مونسم آن همدمم رفت شده ماتم سرا ،این کلبه ی ما ازآن ساعت که جانم ازبرم رفت به یادشمع رویت همچنان پروانه می سوزم تو رفتی من به جایت اندرین کاشانه می سوزم گهی آیم کنارقبرتوبادیده ی گریان گهی ازمهربانیها ی تودرخانه میسوزم خوش آن روزی که نقل مجلس این خانه بودی تو فروغ روشنی بخش همین کاشانه بودی تو خوش آن وقتی که می کردم سیاحت گلشن رویت برایم بلبل وشمع وگل وپروانه بودی تو .