. خدا بدست تو بنهاد باغ رضوان را بهار کرد، گل روی تو،   زمستان را چه عاشقانه به دیدار دوستان رفتی و صادقانه چشیدی  شکوه ایمان را عقاب وار گرفتی به زیر بال و پرت  فضای غزه و شام و عراق و لبنان را در آنزمان که هوای بهشت زد به سرت به خاک غصه  نشاندی تمام ایران را به سنگ کینه شکستند جام عمر ترا زدند بر دل ما داغ تلخ  هجران را  لوای عزت  تو بر زمین نخواهد ماند که نیست واهمه از مرگ سربداران را تو شیر بیشه عشقی ، که دست همت تو شکسته هیمنه و  فتنه های شیطان را به دام  دشمن صد چهره ما نمی افتیم دوباره گر بزند روی نیزه قران را فدای پیکر  صدپاره  ای که در دستش نشانده دست قضا خاتم سلیمان را زیاد و نام تو دل می شود  چنین مدهوش  چگونه رام کنم پس دل پریشان را .