. او می دوید و من می دویدم داغ دل اشکم به دریا گردیده واصل خون از دو چشمم ریزد به ساحل تا بر دل من غم گشته نائل « آن دم بریدم من از حسین دل کآمد به مقتل شمر سیه دل » آوای غم را من می شنیدم در دست قاتل خنجر که دیدم از قلب خسته آهی کشیدم « او می دوید و من می دویدم او رو به مقتل من رو به قاتل » زنجیر دل را تا من گسستم جام بلا ها آمد به دستم از دیدن غم درهم شکستم « او می نشست و من می نشستم او روی سینه من در مقابل » از هستی خود من دل بریدم از اشک دیده صد لاله چیدم اندوه و ماتم بر جان خریدم « او می کشید و من می کشیدم او خنجر از کین من ناله از دل » در مقتل خون تا که رسیدم ناگه شکستم ناگه خمیدم بالای گودال اینگونه دیدم « او می برید و من می بریدم او از حسین سر من از حسین دل » افتاده شورش در خلق عالم دارم دلی در اندوه و ماتم من در اسارت با قامت خم او غرقه در خون من غرقه در غم او روی نیزه من پای محمل از تیغ گردون هر دو خزانیم چون طایران بی آشیانیم در این اسارت دامن کشانیم با دشمن دین هر دو روانیم من راه حق و او راه باطل آید نسیمی از سوی نیزه برده دلم را گلبوی نیزه رفته دل من پهلوی نیزه رأس حسینم بر روی نیزه من همره سر منزل به منزل من شعله دارم در سینه اکنون خونین به حالم چشمان گردون گریان ز ماتم طفلان محزون «یاسر» ازین غم دارم دلی خون در پیش رویم صد راه مشکل ** محمود تاری «یاسر»✍ .