نفس افتاده سقا
کن نگاهم ای مسیحا
یبن الزهرا – یبن الزهرا
کم بزن مولل موانی
بوسه بر این دست خالی
کشتی از خجلت تو من را
یبن الزهرا یبن الزهرا
ساقی ام اما خجل من تا ابد از کودکانم
از خجالت درکنار علقمه باید بمانم
از دو دیده خون فشانید
دیده بر راهم نمائید
لاله ی زهرا ببین چون لاله ی پژمورده ام من
آنقدر گویم که با صورت زمین خورده ام من
ای حسین جانم(4)
--
سردار لشکرم تو زجا خیزو وخود ببین
دست عدو به سوی حرم در اشاره است
آب آورم تورا به جان سه ساله ام
در بین دشمنان سخن از گوشواره است
--
قرار مون نبود رهات کنم
تو رو یه بار داداش صدات کنم
علقمه نبودی دست من قلم شد
مادر تو اومد مثل مادرم شد
هر کاری کردم آب بیارم نشد نشد نشد
مشکو برا رباب بیارم نشد نشد نشد
وا وا وا وا وا وا وا
چرا می خندیدن به گریه هام
تیرا رو در بیار از این چشام
بعده رفتن تو شیش ماهت میمیره
معجرش رو محکم زینبت میگیره
پیکرمو نبر به خیمه داداش داداش داداش
پاشو برو به فکر عباس نباش نباش نباش
و اوا وا وا وا وا وا وا وا
همه گوشا میشه بی گوشواره
دعوا میشه سر یه گهواره
رو سرم نشون از ضربهء عموده
بعد من رقیه صورتش کبوده
وقتی بگه رقیه عمه کمک کمک کمک
بچتو می گیرن به باد کتک کتک کتک
وا وا وا وا وا وا وا وا
--
(سیب)
-- گر نخیزی تو ز جا، کار حسین سخت تر است
نگران حرمم، آبرویم در خطر است
قامت خم شده را هر که ببیند گوید
بی علمدار شده، دست حسین بر کمر است
داغ اکبر رمق از زانوی من بُرد ولی
بی برادر شدن از داغ پسر سخت تر است
دست از جنگ کشیدند و به من می خندند
تو که باشی به برم باز دلم گرم تر است
نیزه زار آمده ام یا تو پُر از نیزه شدی
چو ملائک بدنت پُر شده از بال و پر است
پیش من با سر منشق شده تعظیم نکن
که خدا هم ز وفاداری تو با خبر است
علقمه پر شده از عطر گل یاس، بگو
مادرم بوده کنارت که حسین بی خبر است
اصغر از هلهله کردن بدنش می لرزد
گر بداند که تو هستی کمی آرام تر است
تیر باران که شدی یاد حسن افتادم
دستت افتاده ز تن، فرق تو شق القمر است
وعده ی ما به نوک نیزه به هر شهر و دیار
که به دنبال سرت خواهرمان رهسپر است
--
آقا برات بمیرم
پاشو ازجا کمکم کن -طایر شکسته بالم
کمرم شکست برادر- پاشو فکری کن به حالم
کی بریده شاخه ها تو -جونمو به لب رسونده
چی اومد سرت برادر- چشمتو به خون نشونده
خزون علقمه دیگه -هستی منو سوزونده
فقط از سرو بلندم -برا من یه سایه مونده
چاره نمونده واسه – این قلب زار مضطر
کاشکی میشد برادر – کنار تو میموردم
آقا برات بمیرم
وقتی که افتادی از پا رفته صبرو تاب خیمه
اگه دیگه تو نباشی پریشونه خواب خیمه
بعد تو خواهر زارم میکشه طعم بلا رو
دیگه از حد میگذرونن دشمنا ظلم و جفارو
آخه این گرگای صحرا نمیشناسن خدا رو
از گوش بچه ها واکن همه ی گوشواره هارو
بعد تو میشود بر اهل حرم جسارت
زینب شده عزیزم آماده اسارت
آقا برات بمیرم
--