.
زینب بمیره واسه عصر فردا..
#قسمت_دوم /
#روضه و توسل به حضرت سیدالشهدا علیه السلام اجرا شده شب عاشورا محرم ۱۴۰۰ به نفس
حاج میثم مطیعی
●━━━━━━───────
بلند شد رفت بازار آهنگرا دید چه خبره ..
یکی نعل تازه به اسبش می زنه.. یکی شمشیرش رو تیز می کنه.. یکی سفارش سه شعبه داده.. مسلم بن عوسجه رو دید.. گفت:مسلم اینجا چه خبر؟ گفت: اومدم حنا بخرم محاسنم رو خضاب بکنم.. گفت بیا بریم من یه حنایی بهت نشون بدم که هیچ وقت رنگش نره.. دو تا پیرمرد راه افتادند .. آمدند بیرون کوفه.. آمدند.. آمدند
یک مرتبه زینب دید دو تا پیرمرد دارند میان این سمت.. دخترا اومدند خوشحال.. زینب قاصد فرستاد برید به حبیب سلام زینب رو برسونید .. اینقدر این دخترا دیده بودند کرور کرور آدم میاد میره سمت لشکر عمر سعد...
آمد افسار اسب حبیب رو گرفت.
گفت:حبیب! پیغام دارم.. دختر علی بهت پیام داده.. به من پیغام داده؟ از اسب پیاده شد،نشست .. این خاکا رو می ریخت رو سرش...می گفت:من که باشم که دختر امیر عرب به من سلام برسونه؟!! *
صدات میپیچه بین سکوت صحرا
میخونی کنج خیمه امون ای دنیا
رنگ و بوی شهادت داری
مثل بابا، روزای آخر
یا روزایی که پا میشد آه، به سختی مادر
*دلم نمیاد که یاد امیرالمومنین نکنم
شب عاشوراست .. کربلا غوغاست ..
حسین جان مثل بابام بوی شهادت میدی در نهج البلاغه هست...
نوف بَکّالی از اصحاب امیرالمومنین میگه چند روز مونده به شهادتش...
"وَ هُوَ قَائِمٌ عَلَى حِجَارَةٍ نَصَبَهَا لَهُ..."
اومد بالای یه سنگی ایستاد خطبه خوند آخر خطبه دلش گرفت.. یک مرتبه رفت به یاد خاطراتش با برادرای شهیدش .. صدا زد:
"أَيْنَ إِخْوَانِيَ الَّذِينَ رَكِبُوا الطَّرِيقَ وَ مَضَوْا عَلَى الْحَقِّ؟ "یاران شهیدِ علی کجایید..؟! أَيْنَ عَمَّارٌ وَ أَيْنَ ابْنُ التَّيِّهَانِ وَ أَيْنَ ذُو الشَّهَادَتَيْنِ؟! "دونه دونه اصحابش رو صدا کرد.. پس بگو پسرت کجا دیده بود؟ کجا شنیده بود که فردا دونه دونه صدا کرد..
(آقای من ! مولای من ! تشنه اون زیارتی هستم که بیام نجف .. سلام کنم بگم آقا من دارم میرم کربلا ..
پشت سر مرقد مولا
روبه رو جاده و صحرا
بدرقه با خودِ حیدر،پیشِ رو حضرت زهرا
یه اربعین به ما نمیدی...؟!)
آقای ما یاد رفقای شهیدش کرد...
"أَيْنَ نُظَرَاؤُهُمْ مِنْ إِخْوَانِهِمُ الَّذِينَ تَعَاقَدُوا عَلَى الْمَنِيَّةِ وَ أُبْرِدَ بِرُءُوسِهِمْ إِلَى الْفَجَرَةِ؟! "
"ثُمَّ ضَرَبَ بِيَدِهِ [إِلَى] عَلَى لِحْيَتِهِ الشَّرِيفَةِ الْكَرِيمَةِ" این محاسن سفید را در دست گرفت
" فَأَطَالَ الْبُكَاءَ" شروع کرد هایهای گریه کردن .. " أَوِّهِ عَلَى إِخْوَانِيَ الَّذِينَ تَلَوُا الْقُرْآنَ فَأَحْكَمُوهُ وَ تَدَبَّرُوا الْفَرْضَ فَأَقَامُوهُ" یاد شهدا می کرد .. حسین جان یادته مادرمون چطور عاشق شهادت بود؟ بابا اومد کنارش ولی مادر گفت: علی! "غَسِّلنی بِاللَّیل؛کَفِّنّی بِاللَّیل؛دَفِّنّی بِاللّیل و لاتُعلِم احداََ..." *
رنگ و بوی شهادت داری
مثل بابا، روزای آخر
یا روزایی که پا میشد آه، به سختی مادر
نگو که فردا تنهامون میذاری
داری میری مارو به کی میسپاری؟!
عزیزِ جونم ..
هرچی خدا اراده کرده خوبه
که خیرِ ما تو خواستهی محبوبه
عزیزِ جونم ..
«زینب بمیره واسه عصرِ فردا، امون ای دنیا»
*شب عاشوراست .. ابوالفرج اصفهانی در مقاتل الطالبین نوشته .."قامَ الحَُسین فی اَصحابِه خَطیباََ" شب که آمد آقای ما بلند شد به خطبه صدا زد: "اللّهم اِنَّکَ تَعلَمُ اَنّی لااَعلمُ خَیراََ مِن اصحابی" خدایا تو میدانی اصحابی بهتر از اصحاب خودم نمیشناسم "وَلا اهلبیتِِ خیراََ مِن اهلبیتی" خانوادهای بهتر از خانواده خودم نمیشناسم، بعد رو کرد به اصحاب و یارانش همه نشستند
"فَجَزاکُمُ الله خَیرا.."
(احسنتم، خدا به شما جزای خیر بده .. بفرمایید .. دستتون درد نکنه.. خیلی ممنون ..) "فَقَد آزَرتُم وَ تعاونتُم" کمک کردید، تعاون به بِر کردید ..
ــــــــــــــــــ
#روضه_سیدالشهدا_علیه_السلام
#حاج_میثم_مطیعی
#شب_دهم_محرم
#شب_عاشورا
#ویژه_ایام_محرم
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.👇