. یا اباصالح! توفیق می خواهد برایت کلب بودن در وادیِ عشقت سراپا قلب بودن پیوسته بر دامانِ پاکت جلب بودن مانندِ حال آهن و آهنربایی بابای خوبم! یا اباصالح! کجایی؟ توفیق می خواهد تو را کعبه گُزیدن غیرِ رُخِ زیبای تو چیزی ندیدن شمعی شدن، پای فراق تو چکیدن سخت است اِسکان در شبِ بی روشنایی بابای خوبم! یا اباصالح! کجایی؟ توفیق می خواهد ادب، ابراز کردن با نام تو لب را به گفتن، باز کردن هر هفته را با یاد تو آغاز کردن در زندگی، تنها تویی مطلوبِ غایی بابای خوبم! یا اباصالح! کجایی؟ توفیق می خواهد به تو اندیشه داری هر جمعه، صبح زود، بهرت بی قراری هر جمعه، نه، هر روز، ندبه، گریه، زاری اَلـْآن نیایی، لحظه ی مرگم می آیی؟ بابای خوبم! یا اباصالح! کجایی؟ تو حاضری من نیستم حاضر برایت تو ظاهری من نیستم ظاهر برایت من نیستم که گشته ام شاعر برایت من غایبم، من را شود پیدا نمایی؟ بابای خوبم! یا اباصالح! کجایی؟ ✍ شنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۲ .