. فرمود و قسم خورد چنین حضرتِ داور ظالم به تقاصِ عملش می‌رسد آخر آن کاخ که از سنگِ ستم ساخته گردید یک روز شود یکسره با خاک برابر از ریشه خراب است درختِ ستم و ظلم هرچند شود گشن و سرافراز و تناور گر مادری افتاد به زیرِ پیِ ظالم خیزد پسرش در پیِ خونخواهیِ مادر آنکس که به ناموسِ دگر دست بیازد او را بدرانند همه عفتِ خواهر گر ظلم کنی تیشه زنی ریشه‌ی خود را هستیم همه یک بدن و یک تن و پیکر رفتند به آن سوی و دگر هیچ نماندست از تُبَّع و از حِمیَر و از خسرو و قیصر در خانه‌ی ترس‌آورِ قبر عاقبت‌الامر کردند سکونت همه شاهانِ ستمگر بشنو و بگو این سخنم را به جهودان کز حکمِ قضا مرگِ شما گشت مقدّر کافی است ستم، تا به کی این ظلم و تعدّی؟! کافی است ستمبارگی ای ملتِ کافَر آماده‌ی مردن بشوید امّتِ شیطان! چون حکمِ جهاد آمده از حضرتِ رهبر خوب است کمی فنِّ شنا یاد بگیرید تا بلکه بمانید روی آب شناور ما را هدف این است که تا تازه نماییم یکبارِ دگر خاطره‌ی قلعه‌ی خیبر آمد که بگیرید دو تا ضربه‌ی محکم از سمت دو تا دوست و دوتا یار و برادر آن اولی‌اش از طرفِ اهلِ تسنّن وان دومی‌اش از طرفِ شیعه‌ی حیدر القصّه به سرعت بروید از وطنِ ما پرواز نمایید به یک کشورِ دیگر یا هجرت و رفتن به اروپای مسیحی یا ماندن و مردن به دمِ تیزیِ خنجر بینِ سفر و هجرت و رفتن به اروپا با ماندن و مردن همه هستید مخیّر ماندید اگر یک تنِتان زنده نمانَد سوگند به عزّ و شرفِ نامِ پیمبر هشدارِ نهاییِ من این است جهودان! :یا زندگیِ تازه و یا کوره‌ی اخگر